ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام بعد از آن جریان ،
تصمیم گرفت که از حضور ماءمون و نیز از شهر خراسان به بغداد عزیمت فرماید.
و به
همین جهت حضرت ، به همراه همسرش امّالفضل حرکت نمود و راهى مدینه منوّره گردید؛ و
مردم در بین راه حضرت را مشایعت کردند.
امام علیه السلام همچنان به راه خود
ادامه داد تا به دروازه کوفه رسید و مردم کوفه به استقبال آن حضرت آمدند و نزدیک
غروب آفتاب حضرت به خانه مسیّب وارد شد؛ و چون امام علیه السلام مختصر استراحتى
نمود، روانه مسجد گردید.
در حیات مسجد درخت سدرى بود که از مدّت ها قبل خشک شده
بود و میوه نمى داد، پس حضرت مقدارى آب درخواست نمود؛ و آن گاه در کنار آن درخت
خشکیده وضو گرفت و در همان جا نماز مغرب را به جماعت خواند.
پس هنگامى که نماز
پایان یافت ، مردم متوجّه شدند که آن درخت خشکیده به برکت آب وضوى حضرت ، سبز
گردیده است و پر از میوه مى باشد.
این حادثه مورد تعجّب و حیرت همگان قرار گرفت
و تمام افراد از میوه هاى آن خوردند.
و مهمّتر از همه آن که میوه هاى این درخت
سدر، برخلاف دیگر سدرها، بدون هسته و بسیار شیرین و خوش مزه بود.
چرا اینقدر از رهبر میگید