گفتم به بلبلی که: علاج فراق چیست؟
از شاخ گل به خاک فتاد وتپید و مُرد
داد من گر ندهی دست من و دامن شب
قطره ی اشک کند کار سپاهی گاهی
صد بار، فلک پیرهن خویش قبا کرد
یک بار تو بی درد، گریبان ندریدی
لب او مست تلافی و، ادب مانع کام
ساغر عیش به کف، در رمضانم دادند
دل چو خالی شود از عشق، به دورش انداز
شیشه بیباده چو گردید، شکستن دارد
امام حسنی ام...
روزه هایم یک به یک از عمد باطل میشوند...طعم لبهایت مرا مشتاق دوزخ کرده است
بی عشق از دنیای آدم ها چه می ماند؟
تو فکر کن درس ریاضی بی عدد باشد
مجنون چه کند اگر به صحرا نرود
یا روز و شبش به پای لیلا نرود