خداوند سبحان خطاب به آدمى می فرماید:
خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم
دربه درمجالس سالارزینبم
این نعره ها وعربده ها بی دلیل نیست
یک گوشه از شلوغی بازار زینبم
هرکس به بیرق وعلمش چپ نگاه کرد!
با خشم من طرف شده؛ مختارزینبم
آتش بکش،به داربزن،جا نمی زنم
جانم فداش،میثم تمارزینبم
اززخمهای گوشه ی ابروی من نپرس
مجروح داغ دلبروبیمارزینبم
شکرخدای عزوجل مکتبی شدم
من ازدعای خیرعلی،زینبی شدم
غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است
انگشت بردهان شده،حیران زینب است
ایوب دل شکسته ی با آن همه مقام
شاگرد درس صبردبستان زینب است
هرگزنگو که چادرش آتش گرفته است!
این شعله های خیمه، گلستان زینب است
اصلاًعجیب نیست شکست یزدیان
وقتی حجاب سنگرایمان زینب است
اوپس گرفت هستی خود را زگرگها
پیراهنی که مونس کنعان زینب است
امروزاگر حسینی وپابند مذهبم
مدیون گریه های فراوان زینبم
باورنمی کنم سربازار بردنت!
نامحرمان به مجلس اغیاربردنت
ازسینه ی حسین، تو را چکمه ای گرفت
ازکربلا به کوفه، به اجبار بردنت
پای سفرنداشتی ای داغدار درد !
با یک سر بریده، به اصرار بردنت
پهلوکبود! گریه کنان تازیانه ها
با خاطراتی از درودیوار بردنت
فهمیده بود شمرغرورت شکسته است
ازسمت قتلگاه علمدار بردنت
تو از تمام کوفه طلبکاربودی و...
درکوچه هاش مثل بدهکار بردنت
درپیش گریه های تو این گریه ها کم است
«سرهای قدسیان همه برزانوی غم است»
الحمدالله که علی علیه السلام را دوست دارم...الحمدالله عشق امیرالمومنین تو وجودمه...الحمدالله که زبونم به ذکر یا علی گویا شده...الحمدالله که ریزه خور خوان مولا شدم...الحمدالله که دلم از محبت به شیعیان ومحبین امیرالمومنین لبریزه...الحمدالله که بغض دشمنان امیرالمومنین توسینمه...الحمدالله که باشنیدن فضائل ومناقب مولا از خود بیخود میشم...الحمدالله که از اضافه گل اهل بیت خلق شدم...الحمدالله که فاطمه سلام الله علیهامادرمه...چقده باید خداروشکر کنم بابت این نعمت عظما که بهم داده؟!شکر میکنم تا افزون بشه محبت علی تودلم، چونکه شکر نعمت نعمتت افزون کند...
سالروز تجلی نور امیرالمومنین وظهورش تو این عالم خاکی رو به همه یا علی گویان عالم تبریک وتهنیت میگم.خداعیدی ما رو فرج والا حضرت همایونی حضرت حجت بن الحسن روحی فدا قرار بده تاانشاالله پرچم علی ولی الله رو تو تموم عالم برافراشته کنیم.
حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام بعد از آن جریان ،
تصمیم گرفت که از حضور ماءمون و نیز از شهر خراسان به بغداد عزیمت فرماید.
و به
همین جهت حضرت ، به همراه همسرش امّالفضل حرکت نمود و راهى مدینه منوّره گردید؛ و
مردم در بین راه حضرت را مشایعت کردند.
امام علیه السلام همچنان به راه خود
ادامه داد تا به دروازه کوفه رسید و مردم کوفه به استقبال آن حضرت آمدند و نزدیک
غروب آفتاب حضرت به خانه مسیّب وارد شد؛ و چون امام علیه السلام مختصر استراحتى
نمود، روانه مسجد گردید.
در حیات مسجد درخت سدرى بود که از مدّت ها قبل خشک شده
بود و میوه نمى داد، پس حضرت مقدارى آب درخواست نمود؛ و آن گاه در کنار آن درخت
خشکیده وضو گرفت و در همان جا نماز مغرب را به جماعت خواند.
پس هنگامى که نماز
پایان یافت ، مردم متوجّه شدند که آن درخت خشکیده به برکت آب وضوى حضرت ، سبز
گردیده است و پر از میوه مى باشد.
این حادثه مورد تعجّب و حیرت همگان قرار گرفت
و تمام افراد از میوه هاى آن خوردند.
و مهمّتر از همه آن که میوه هاى این درخت
سدر، برخلاف دیگر سدرها، بدون هسته و بسیار شیرین و خوش مزه بود.