از لـــــج هر کس که با آقای ما لج کرده است
من اتاقــــم را سراسر یا محمــــــد می زنم...
السلام علیک یا رسول الله
خدایا! دلمان را از زنگار خطا بزداى.
خدایا! دیده دلمان را با نور خودت روشن
فرما.
خدایا! به خلوت نشینان دل شب سوگند! از دلمان کدورتها را دور
ساز.
خدایا! دلمان را از پرتو ذاتت روشن گردان.
خدایا! دلمان را نواى عاشقانه
عطا کن و چنان کن که از دلمان جز ناله عشق برنخیزد.
خدایا! دلمان را سرشار از
تقوا کن.
خدایا! دلمان را جایگاه شیطان مساز.
خدایا! دلمان را از چنگال نَفْس
و وسوسه هاى شیطان رها ساز.
خدایا! چنان کن که فقط با تو و به تو دل خوش
کنیم.
خدایا! دلمان را از خود محجوب مکن.
خدایا! دلى سلیم و قلبى منیب
عطایمان کن.
خدایا! دلمان را لبریز از نور ایمان کن.
خدایا! ما را اهل دل
گردان، نه بنده دل.
خدایا! چشم دلمان را باز فرما.
خدایا! دلمان را به قدّ و
خَد و خَط بى مثالت مشتاق گردان.
خدایا! چنان کن که همه دل باشد و همه
دل.
خدایا! کور چشم از مشاهده خَلْق محروم است و کور دل از مشاهده حق. مارا در
زمره این دو گروه قرار مده.
خدایا! دل را بیمار و از خود منحرف نفرما.
خدایا!
چنان نباشد که فقط درماه مبارک رمضان قرآن به سر کنیم، بلکه در همه ماهها، به دل
کنیم.
خدایا! چنان کن که تو را یاد کنیم و دلمان لبریزاز یاد تو باشد.
خدایا!
با تغذیه حلال دلمان را رشد دِه.
خدایا! با یاد خود دلهامان را آرامش و آسودگى
بخش.
خدایا! مگذار خندههاى بسیار و بلند دلمان را بمیراند.
خدایا; اى مقلّب
القلوب! دلمان را از غفلت بگردان و بیدار ساز.
خدایا! اخلاق ناپسند، بویژه بُخل
و سوءخُلق رااز دلمان دور کن.
خدایا! مارا دلسوز حال مردم قرار ده.
خدایا! ما
را سنگدل مکن.
خدایا! مارا از سوز و اشتیاق دل براى تو، بىخبر نگذار.
خدایا!
دل مارابه معصیت شاد مگردان.
خدایا! چنان کن که از گفتن و شنیدن چیزهایى که
دلمان را مىمیراند، دورى کنیم.
خدایا! دل ما را از دنیا و زخارف آن جدا
ساز.
خدایا! لذت گناه را از دلمان بِدَر کن.
خدایا! با پروا از خودت ، یاد
مرگ و تلاوت کتابت، دلمان را جلا ده.
خدایا! دلمان را آرام کن و آسودگى
بخش.
خدایا! دلمان را به دیدار صاحب جمال و کمال الهى خیره گردان.
خدایا!
چنان کن که دل از خاک و مال برداریم.
خدایا! چنان کن که دلى از ما
نرنجد.
خدایا! ما را از اسرار دل با خبر کن.
خدایا! دل بى دردمان را به درد
آور.
خدایا! دل را که حَرَم توست، حفظ فرما.
خدایا! دلمان را بشکن.
خدایا!
دعاى خسته دلان را مستجاب گردان.
خدایا! سخنى را که از دل برآید، بر دلمان
بنشان.
خدایا! ما را در زمره دلشکستگان و دلسوختگان قرار بده.
خدایا! ما را
دلباخته جمال خود کن.
خدایا! چنان کن که آیه تطهیر و صفاى دلمان را تلاوت
کنیم.
خدایا! دلمان را از عشق به خودت روشن گردان.
خدایا! دلمان را به بهترین
نیّات منتهى گردان.
خدایا! دلمان را پاکى ده.
خدایا! چنان کن که دل فقط به تو
رو کند.
خدایا! به عزت و جلالت! آگاهى و نورانیّت دل به ما عطا فرما.
خدایا!
چنان کن که قرآن در دلمان رسوخ کند.
خدایا! مگذار دل کسى را بسوزانیم یا
بشکنیم.
خدایا! دلمان را از دانش و معرفت و بصیرت سرشار کن.
خدایا! دلمان را
مورد مشیت «العلم نور یقذفهالله فى قلب من یشاء» قرار ده.
خدایا! نعمت لقایت را
روزیمان گردان.
خدایا! چنان کن که از لقایت در غفلت نباشیم.
خدایا! گفتار و
کردار و نوشتارِ نیک را روزیمان قرار ده.
خدایا! درهاى رحمتت را به رویمان
بگشا.
خدایا! تکبر را از دلمان بِدَر کن.
خدایا! چنان کن که حقیقت را با صفاى
دل دریابیم.
خدایا! چنان کن که روى به بارگاه تو آوریم.
خدایا! به ما توفیق
ده سوز دل امام حسین(علیه السلام) را درک کنیم.
خدایا! دلمان را مأنوس با امام
حسین(علیه السلام) بگردان.
خدایا! خریدار دلمان باش.
خدایا! دلمان را صفا
بخش.
خدایا; اى معشوق دل آگاه و بینا! دلمان را از یاد خود غافل مکن.
خدایا!
دلمان را به ذکرت شیرین کن.
خدایا! دلمان را شیداى رویت فرما.
خدایا! با خودت
دلمان را شاد گردان.
خدایا! با نور لطفِ خود دلمان را روشن فرما.
خدایا!
دلمان را از نور عبادت روشن کن.
خدایا! جان و دل را به شوقت زنده
گردان.
خدایا! دل را صفا بخش و بر این دل بیچارگان نظرى کن.
خدایا! خانه
دلمان را با لطفت آباد کن.
خدایا! دلمان را به نور حقیقت، فروزان
فرما.
خدایا! دلمان را آسودگى بخش .
خدایا! به سوز دل فاطمه زهرا(علیها
السلام)! دلمان از مهر و ایمان سرشار فرما.
خدایا! سوگند به پیامبرانت! دلمان را
تسلیم خود گردان.
خدایا! جوانانمان را با نشاط و زنده دل فرما.
خدایا! در
آیینه دل عکس رویت را بنما.
خدایا! دلمان را جایگاه کینه و حسد قرار
مده.
خدایا! در دلمان رأفت و مهربانى قرار ده.
خدایا! دلهامان را به یاد خود
خاشع و فروتن فرما.
خدایا! آرامش و وقار را بر دلمان فرو فرست.
خدایا! همه
لذتها را به بندگانت ببخش و دردها را از ما دور کن.
خدایا! دل دوستانت را به نور
معرفت روشن کن.
خدایا! دلمان را از دانش و آگاهى سرشار کن.
خدایا! به صفایى
که در دل مؤمنان نهادى! باغ دلمان را همواره تازه و سرسبز بدار.
خدایا! دل
عاشقان نشانه مهر توست. تیر اشتیاق را بر دلمان بنشان.
خدایا! صورت انبیا و ائمه
را در صفحه نورانى دلمان بنمایان.
خدایا! دلمان را از وسوسههاى اهریمن
نگهدار.
خدایا! زبانمان را با دلمان یکسان گردان.
خدایا! ما را تشنه دیدارت
گردان.
خدایا! دیده دلمان را با نور حضورت، رَشْک ضیا گردان.
خدایا! بر خانه
دل تجلى کن و کاشانه دل را آباد گردان.
خدایا! دل آگاه و جان روشن، ببخشاى و دل
پر غصهمان را شاد کن.
خدایا! دعاى شکسته دلان مستجاب گردان.
خدایا! دل را در
غم عشقت بسوزان.
خدایا! همواره نور خانه دل و مونس کاشانه دلمان باش.
خدایا!
دلمان را غرق حکمت کن.
خدایا! دلمان را غرق نور رضا کن.
خدایا! دلمان را از
کرم پرنور گردان و به مهر و عفو خود شاد گردان.
خدایا! گناهان را از صفحه دل
بشوى.
خدایا! دلمان را از نور بندگى روشن فرما.
خدایا; اى چراغ خانه دل! درى
از لطف بر ما بگشا.
خدایا! دلمان را از نور یقین روشن کن و اسیر روى خود
بنما.
خدایا! چنان کن که همواره نگهبان کشور دل باشیم.
خدایا! چنان کن که با
ذکر تو خانه دلمان را جارو کنیم و از غبار کدورت و خاشاک یاد غیر تو پاک
گردانیم.
خدایا! با قرآنت دلهاى پیروانت را سلامت و شفا بخش.
خدایا! دلهاى ما
را نمیران.
خدایا! دل پدر و مادرمان را از ما شاد فرما.
خدایا! دل امام زمان
(عجّل الله فرجه) را از اَعمال ما خشنود گردان. خدایا چنان کن سرانجام کار//حسینی بمانیم حسینی بمیریم دراین روزگار
درخت بدون میوه
کنار خانه قدیمى ما باغى بود، به پدرم گفتم : این همه درخت ، یکى میوه نمى دهد! گفت : این همه انسان در این خانه زندگى مى کند، یکى نماز شب نمى خواند.
_________________
جایزه
یکروز در منزل دیدم خانم دستگیره هاى زیادى دوخته که با آن ظرف هاى داغ غذا را بر مى دارند که دستشان نسوزد، آنها را برداشته و به جلسه درس براى جایزه آوردم . وقتى خواستم جایزه بدهم به طرف گفتم : یکى از این سه مورد جایزه را انتخاب کن : 1- یک دوره تفسیر المیزان که 20 جلد است و چندین هزار تومان قیمت دارد.
2- مقدارى پول
.
3- چیزى که به آتش و گرماى دنیا نسوزى .
گفت : مورد سوّم . من هم دستگیره
ها را بیرون آورده به او دادم . همه خندیدند
________________
خوابم نماینده امام نیست !
تا دیر وقت در جایى مهمان بودم ، موقع خوابیدن به صاحبخانه گفتم : موقع نماز صبح مرا بیدار کن . گفت : عجب شما که نماینده امام هستى ، گفتم : آقا! خودم نماینده امام هستم ، ولى خوابم که نماینده امام نیست !
___________________
توجّه به مستمعین
اوائل که کاشان بودم ، ماه مبارک رمضان بعد از افطار سخنرانى داشتم . یک شب خیلى گرم صحبت بودم و جلسه داغ داغ بود و کمى طول کشیده بود، یک نفر بلند شد و گفت : آقاى قرائتى ! مثل اینکه امروز بعد از ظهر خوب استراحت کرده اى و افطار هم دعوت داشته اى و خوب خورده اى ، من امروز سَرِ کار بوده ام و خیلى خسته ام و افطارى هم آش تُرش خورده ام ، بس است ، چقدر صحبت مى کنى !
______________________
تکبّر یا توجّه
در مسجد الحرام نشسته بودم و با یک نفر گرم صحبت بودم . شخصى دست مرا بوسیده و رفته بود و من متوجّه او نشده بودم . یک نفر آمد و گفت : آقاى قرائتى ! من تعجّب مى کنم از کبر وخودپسندى شما! گفتم : چرا؟ گفت : یک نفر دست شما را بوسید، ولى شما اعتنایى نکردید و دستتان را پس نگرفتید! گفتم : آقا من گرم صحبت بودم و متوجه نشدم . امّا او نمى خواست باور کند و رفت .
من حواس خود را جمع کردم ، بعد از لحظاتى فرد دیگرى خواست دستم را ببوسد، گفتم : نه آقا! قابل نیستم و دستم را پس گرفتم . لحظه اى بعد فردى آمد و گفت : آقاى قرائتى ! شما تکبّر دارید! گفتم : چرا؟ گفت : پیرمردى آمد دست شما را ببوسد، ولى شما نگذاشتید و او خجالت کشید!!
_______________________
بوسیدن دست کارگر
قرار بود در نماز جمعه شیراز صحبت کنم . امام جمعه فرمود: امروز کارگران نمونه مى آیند، شما آنان را تشویق کنید. عرض کردم شما باید...، ایشان اصرار کرد، پذیرفتم . در پایان سخنرانى گفتم : من سالها این حدیث را براى مردم خوانده ام که پیامبر صلّلى اللّه علیه و آله دست کارگر را مى بوسید، لذا کارگران نمونه را دعوت کردم به جایگاه و دست آنها را بوسیدم ، بعد مردم گفتند: این دست بوسى شما که به روایت عمل کردى ، اثرش بیشتر از سخنرانى بود.
__________________________
اعتراف به گناه
وارد حرم امام رضا علیه السلام شدم ، جوانى را دیدم که زنجیر طلا به گردن کرده بود. متذکّر حرمت آن شدم ، او در جواب گفت : مى دانم و ساکت به کار خود مشغول شد.
من ابتدا ناراحت شدم 7 زیرا شنید و اقرار کرد و با بى اعتنایى مشغول
زیارت شد، بعد به فکر فرو رفتم که الا ن اگر امام رضا علیه السلام نیز از بعضى
خلافکارى هاى من بپرسد، نمى توانم انکار کنم و باید اقرار کنم ! با خود گفتم : پس
من در مقابل امام رضا علیه السلام و آن جوان در مقابل من ، اگر من بدتر نباشم بهتر
نیستم !
بعد از چند لحظه همان جوان کنار من نشست و گفت : حاج آقا! به چه دلیل
طلا براى مرد حرام است ؟ من دلیل آوردم و او قبول کرد، بعد پیش خود فکر کردم که روح
من در مقابل امام رضا علیه السلام تسلیم شد، خداوند هم روح این جوان را در مقابل من
تسلیم کرد.
تاریکى شب همه افق
را فرا گرفته بود و خاموشى در تمام نقاط حکم مى کرد، هنگام آن رسیده بود که
جانداران در خوابگاههاى خود به استراحت بپردازند و براى مدت محدود چشم از مظاهر
طبیعت بپوشند و براى فعالیت روزانه خود تجدید قوا کنند.
پیامبر بزرگ اسلام نیز
از این قانون مستثنى نبود و مى خواست پس از اداء فریضه به استراحت بپردازند ولى یک
مرتبه صداى آشنایى به گوش او رسید، آن صدا از جبرئیل امین بود که به او مى گفت امشب
سفر عجیبى در پیش دارید و من ماءمورم با تو باشم و نقاط مختلف گیتى را با مرکب فضا
پیمایى به نام براق بپیمایید.
پیامبر اکرم (ص ) سفر با شکوه خود را از خانه ام
هانى (خواهر امیرمؤ منان ) آغاز کرد، با همان مرکب به سوى (بیت المقدس ) که
آن را مسجد الاقصى نیز مى نامند روانه شد، در مدت بسیار کوتاهى در آن نقطه پایین
آمد. از نقاط مختلف مسجد، (بیت اللحم
) که زادگاه حضرت مسیح است و از منازل
انبیاء و آثار و جایگاه آنها دیدن به عمل آورد و در برخى از منازل دو رکعت نماز
گذارد سپس قسمت دوم از برنامه خود را آغاز فرمود، از همان نقطه به سوى آسمانها
پرواز نمود، ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده کرد، با ارواح پیامبران و فرشتگان
آسمانى سخن گفت ، از مراکز رحمت و عذاب (بهشت و دوزخ ) بازدیدى به عمل آورد، درجات
بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده فرمود و در نتیجه از رموز هستى ، اسرار
جهان آفرینش ، وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بى پایان خداوند متعال کاملا آگاه گشت .
سپس به سیر خود ادامه داد و به (سدرة
المنتهى ) رسید و آن را سراپا پوشیده از
شکوه و جلال و عظمت دید. در این هنگام برنامه وى پایان یافت . سپس ماءمور شد از
همان راهى که پرواز نموده بود بازگشت نماید و در مراجعت نیز در بیت المقدس فرود آمد
و در راه مکه و وطن خود را پیش گرفت ، در بین راه به کاروان تجارتى قریش برخورد در
حالى که آنان شترى را گم کرده بودند و به دنبال آن مى گشتند و از آبى که در میان
ظرفها بود قدرى خورده و باقیمانده آن را به روى زمین ریخت و بنا به روایتى روپوشى
روى آن گذارد، و از مرکب فضاپیماى خود در خانه (ام هانى ) پیش از
طلوع فجر پایین آمد و براى اولین بار راز خود را به او گفت و در روز همان شب ، در
مجامع و محافل قریش پرده از راز خود برداشت و داستان معراج و سیر شگفت انگیز او که
در فکر قریش امرى ممتنع و محال بود، در تمام مراکز دهن به دهن گشت و سران قریش را
بیش از همه عصبانى نمود. قریش به عادت دیرینه به تکذیب او برخاستند و گفتند اکنون
در مکه کسانى هستند که بیت المقدس را دیده اند اگر راست مى گویى : کیفیت ساختمان
آنجا را تشریح کن ، پیامبر (ص ) نه تنها خصوصیات ساختمان بیت المقدس را تشریح کرد
بلکه حوادثى را که در میان مکه و بیت المقدس رخ داده بود بازگو نمود و گفت : در
میان راه به کاروان فلان قبیله برخوردم که شترى از آنها رمیده و دست آن شکسته بود
قریش گفتند: از کاروان قریش خبر ده ، گفت : آنها را در تنعیم (ابتداى حرم ) دیدم که
شتر خاکسترى رنگى در پیشاپیش آنها حرکت مى کرد و کجاوه اى روى آن گذارده بودند و
اکنون وارد شهر مکه مى شوند، قریش از این خبرهاى قطعى سخت عصبانى شدند، گفتند:
اکنون صدق و کذب گفتار محمد (ص ) براى ما معلوم مى شود ولى چیزى نگذشت طلایه کاروان
ابوسفیان پدیدار شد. مسافرین جزئیات گزارشهاى آن حضرت را نقل نمودند و با این وصف
باز هم عده اى از مشرکین و کفار قریش جریان معراج پیامبر (ص ) در قرآن کریم سوره
اسراء آیه 1 و در بعضى احادیث معتبر بیان شده است . اکثر علماى شیعه و برخى از
علماى اهل تسنن نیز معتقد هستند که معراج رسول اکرم (ص ) هم روحانى و هم جسمانى
بوده است .
سلام خدمت همه بزرگواران ودوستانی که به این وبلاگ سر می زنند وابراز محبت می کنند...
جای همه شما خالی بود کربلا در ایام اربعین...
چه شکوه وعظمتی ...سال به سال پررونق تر...
چیزی برای گفتن ندارم... چون کربلا در اربعین گفتنی وشنیدنی نیست وفقط باید خودت بیای تو اون فضا تا حسش کنی...
به هرشکل برا همتون دعا کردم...نجف ...کربلا... کاظمین ... قم المقدسه ...مشهدالرضا ...
خداوند ان شاالله معرفت امام رو به همه ما عنایت کنه تا همیشه در مسیر حق ولشگر حق ثابت قدم باشیم...
ضمنا ایام محسنیه رو به حضرت صاحب العصر والزمان عج الله تعالی فرجه الشریف وشیعیان ومحبین تسلیت می گم...
به کوری چشم دشمنان مولانا علی تا 8ربیع الاول مشکی می پوشیم...امام صادق علیه السلام فرمودند:
و هیچ روزی مانند محنت ما در کربلا نیست اگر چه روز سقیفه و آتش به پا کردن بر در خانه امیر مومنین و حسن و حسین و فاطمه و زینب و ام کلثوم و فضه سلام الله علیهم و کشتن محسن سلام الله علیه با لگد، بالاتر و سخت تر و تلخ تر است چرا که اصل روز عذاب و سختی آن روز است...
به امید فرج منتقم ال الله...
اللــــــــــــــهم عجــــــــــــل لولیـــــــــــک الفــــــــــــــــــرج