خدایا...!
می خوام باهات عاشقی کنم...
خودت کمک کن ویادم بده...!
خدایــــــا!
جای سوره ای به نام عشق در قرآن خالیست!
که اینگونه آغاز می گردد:
...و قسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت...
رسول خدا صلى الله علیه و آله از پروردگارش خواست تا این که روز قیامت امتش را در حضور جمع فرشتگان ، پیامبران و امتهاى دیگر بازجویى نکند تا عیب هایشان نزد آنان ظاهر نگردد. و تقاضا نمود که آنها را طورى بازجویى و محاسبه کن که فقط من و تو آگاه شویم . خداوند فرمود: اى حبیبم ! من به بندگان خود، از تو رؤ ف ترم . پس هرگاه تو نخواهى که عیوب آنها در نزد دیگران ظاهر شود، من حتى دوست ندارم که پیش تو نیز عیبهاى آنان فاش شود. بلکه تنها خودم آنها را بازجوئى مى کنم به طورى که غیر من کسى بر گناهان آنها آگاهى نیابد.
روزی که شود "اذا السماء انفطرت"
وانگه که شود "اذا النجوم انکدرت"
من دامن تو بگیرم اندر سئلت
گویم صنما "بای ذنب قتلت"
عشق تو مرا "الست منکم ببعید"
هجر تو مرا "ان عذابی لشدید"
بر کنج لبت نوشته "یحیی ویمیت"
من مات من العشق فقد مات شهید...
خدا دیدی به سلمان آبرو داد
ز دست سـاقی کوثر سبو داد
خـدا دیدی ابــاذر را بها داد
دلش را با گل حیدر صفا داد
خدا مقداد را هم اهل دل کرد
به سیم عشق مولا متصل کرد
اگر خواهی که حق را یار باشی
ز همـت میثــم تمــار بـاشی
ره غیر از ولایت را رها کن
خودت را خاک پای مرتضی کن
ز جـا برخیز از همت علم شو
به بزم عـاشقان ثـابت قـدم شو
مقـام مـالک اشـتر چه دانی
مگر شرح جـدالش را بخـوانی
دلش از عشق مولا منجلی بود
مـُـرادش احمد ُ پیرش علی بود
از بعضى روایات استفاده مى شود که : یزید و یزیدیان چندین بار به این دنیا بر مى گردند و در هر دفعه به کیفر اعمال خود مى رسند.
اینک به سه
دسته روایاتى که در این زمینه آمده است اشاره مى کنیم :
1 - امام صادق علیه
السلام فرمود:
... گروهى از مؤمنان
با صلابت پیش از قیام قائم علیه السلام برانگیخته مى شوند و انتقام خون حسین علیه
السلام و یارانش را مى گیرند.
2 - روایت شده
:
هنگامى که قائم ما قیام کند انتقام خون امام حسین علیه السلام را مى گیرد.
3 - و نیز روایت شده :
در پایان عمر حضرت
ولى عصر (عج ) امام حسین علیه السلام با هفتاد نفر از اصحابش رجعت مى کند و از یزید
و یزیدیان قصاص مى کند
حادثه بعد از ظهور حضرت مهدى علیه السلام
على بن مهزیار یکى از نیک بختانى است که سعادت تشرّف به پیشگاه حضرت بقیة اللّه - روحى فداه - را پیدا کرده و داستانش مشهور است .
در این تشرّف قسمتى از علایم ظهور و برنامه هاى جهانى آن
حضرت را از زبان مبارکش شنیده است .
هنگامى که حضرت بقیة اللّه از ورود خود به
مدینه و بیرون آوردن جسد نحس آن دو نفر و به دار آویختن آنها سخن گفت على بن مهزیار
پرسید:
پس چه حوادثى روى مى دهد اى سرور من ؟
فرمود: رجعت ، رجعت ، رجعت .
ای یارجمکرانی من، یابن فاطمه
ای عشق جاودانی من، یابن فاطمه
خون مرا به پای فراقت نوشته اند
ای قاتل جوانی من! یابن فاطمه
ما مردمان خاک کجا و؛ شما کجا!؟
آقای آسمانی من، یابن فاطمه
پایان شب های بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟
من نذرکردم خاک بایت را ببوسم
آیا سر این بنده منت می گذاری؟
من دل ندادم تاکه روزی پس بگیرم
می خواستم پیشت بماند یادگاری
تا این که دل ها بوی سجاده بگیرند
باید بیایی وکمی تربت بیاری