خدا را شکر آقایم علی شد...
این یکی از فرماندهان تکفیری های سوریه بود که به درک واصل شد....لعنت بر دشمنان علی
تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست
هر کس محب فاطمه شد، قوم وخویش ماست
لعنت به آنکه پایگذار سقیفه شد
لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد
لعنت بر آنکه برتن اسلام خرقه کرد
این قوم متحد شده را،فرقه فرقه کرد
ما بی خیال سیلی زهرا نمی شویم
راضی به ترک و نهی تبرا نمی شویم
قرآن و اهل بیت نبی اصل سنت است
هر کس جدا ز این دو شود،اهل بدعت است
ما همکلام منکر حیدر نمی شویم
«با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم»
ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود
وقتی که حرف کوچه و دیوار می شود
امروز اگر که سینه و زنجیر می زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم
ما را نبی «قبیله ی سلمان» خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد
ما از الست طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
از اما بترس شیعه ی سرسخت حیدریم
جان برکفان لشگر سردار خیبریم
از جمعه ای بترس،که روز سوارهاست
پشت سر امام زمان ذوالفقارهاست
از جمعه ای بترس،که دنیا به کام ماست
فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست
از جمعه ای بترس،که پولاد می شویم
از هُرم عشق،مالک ومقداد می شویم
شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود
وقتی که حرف کوچه ودیوار می شود
((اللهم عجل لولیک الفرج))
ما
پیروان راه علی و ولایتیم
ما تشنگان باده ناب شهادتیم
ما غیر مرتضی به کسی دل نبسته ایم
ما پشت منکران علی را شکسته ایم
ما را خدا به عشق علی آفریده است
ما را فدای راه ولی آفریده است
لعنت برآنکه حب علی را فروخته
رحمت برآنکه در ره این عشق سوخته
لعنت به منکران غدیر و ولای او
له می شوند روز جزا زیر پای او
ما افتخارمان به غلامی حیدر است
این هدیه ای زحضرت زهرای اطهراست
با منکران شیرخدا نیست کارمان
با دشمنان آل عبا نیست کارمان
ما کارمان گدایی زهرا و حیدراست
این کار از عبادت هر لحظه برتراست
ما منکران انجمنی در سقیفه ایم
ما دشمنان جانی این سه خلیفه ایم
غیراز علی وآل علی کس امام نیست
لعنت بگوبه این سه خلیفه،حرام نیست
لعن خدا به جان ابوبکر با عُمر
هرگز ثواب نیست از این لعن بیشتر
عثمان کجا و جای علی مقتدا شدن
اینها کجا و جانشین مصطفی شدن
هرکس که لعن این سه نفرگفت باعلیست
سنی بدان که درهمه جا مقتدا علیست
مرحوم قطب الدّین راوندى در کتاب خود آورده است :
سلمان
فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم ، آسیابى را جلوى
آن حضرت دیدم که دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى
جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى از اتاق ، حسین علیه السلام را دیدم که از شدّت
گرسنگى ناله مى کرد.
گفتم : اى دختر رسول اللّه ! چرا خود را در سختى و مشقّت
قرار داده اى ، با این که فضّه پیش خدمت شما است ؟!
حضرت در جواب اظهار داشت :
پدرم رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: کارهاى منزل یک روز بر عهده من و یک
روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است .
گفتم : اجازه فرمائید که من کمک
نمایم ، یا آسیاب را بچرخانم ، یا این که حسین علیه السلام را آرام کنم و دلداریش
دهم ؟
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم ، حسین آشناتر هستم ؛ پس تو دستاس را
بچرخان تا آرد تهیّه گردد.
بنابراین من مشغول چرخانیدن دستاس شدم و چون مقدارى
از جوها را آرد کردم ، صداى اذان را بگوشم رسید؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و
نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله بجاآوردم .
و بعد از
نماز، جریان حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را براى امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام
تعریف کردم .
امام علىّ علیه السلام گریان شد و از مسجد بیرون رفت و پس از گذشت
لحظاتى در حالى که تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت .
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه
و آله جریان را از علىّ علیه السلام جویا شد؟
و او اظهار داشت : چون بر فاطمه
وارد شدم ، وى را دیدم بر قفا خوابیده و حسین نیز روى سینه اش در خواب بود و سنگ
آسیاب بدون آن که در دست کسى باشد، مى چرخید!!
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله
فرمود: خداوند ملائکه اى را آفریده است تا در خدمت محمّد و اهل بیت او علیهم السلام
باشند.
پای چندین لنـدهور در کوچه ها واگشتــ و
بعد . . .
مــادرم در کوچه با
نـامرد ، تنها گشتــ و بعد . . .
وای بر من ناگهان در
کوچه بلوا گشتــ و بعد . . .
روی گونه جای پنج
انگشتـ پیداگشتــ و بعد . . .
ناگهان مــادر زمین
خورد و قدش تاگشتــ و بعد . . .
رد خون برروی آن
دیـــوار پیدا گشتـــ و بعد . . .
مــــادرم دیــگر
تــوان پا شدن ازجا نداشتــ . . .
خواستـ از جا پا شود
اما به پایش نا نداشتــ