علی مع الحق والحق مع العلی

وَ سَقــــــاهُمْ رَبُّهُــــمْ شَرابـــــاً طَــــهُوراً

علی مع الحق والحق مع العلی

وَ سَقــــــاهُمْ رَبُّهُــــمْ شَرابـــــاً طَــــهُوراً

عمر در کتب عامه...

 

ابنه ای بودن عمر از کتب جماعت عمریه : « کان سیدنا عمر مابونا »!

ابن سعد در بحث استخلاف عمر می گوید:

قال: أخبرنا إسحاق بن یوسف الأزرق و محمد بن عبد الله الأنصاری و هوذة بن خلیفة قالوا: أخبرنا ابن عون عن محمد بن سیرین قال: قال عمر بن الخطاب: ما بقی فی شی‏ء من أمر الجاهلیة إلا أنی لست أبالی إلى أی الناس نکحت و أیهم أنکحت.

یعنی: عمر می‌گوید : از احوال و امور جاهلیت چیزی در من باقی نماند الا اینکه هنوز برای من فرق نمی‌کند که کسی مرا بکند یا من کسی را بکنم. (۱)

 

بخاری در صحیح خود چاپ هند می‌گوید:

کان سیدنا عمر مأبونا ًو یتداوی بماء الرجال

یعنی آقای ما عمر ابنه ای بود و با آب مردان خود را مداوا می‌کرد .


ابن حجر عسقلانی در فتح الباری شرح بخاری چاپ بولاق برای توجیه این مطلب می‌گوید: ماء الرجال نبت ینبت فی الیمن. یعنی ماءالرجال گیاهی است که در یمن می‌روید !

و جواب ابن حجر را یکی از بزرگان چه خوب داده است که : ماءالرجال نبت ، ینبت بین الصلب و الترائب. و همچنین سیوطی در کتاب تصحیح لغة ابنة چاپ بولاق، و ابن اثیر جزری در اغلاط القاموس به این مطلب تصریح کرده‌اند.

(توجه داشته باشید که این سند در بخاری‌های فعلی کاملا حذف شد)

همچنین احمد بن محمد السیاری در التنزیل و التحریف می‌گوید: شخصی بر امام صادق علیه السلام وارد شد. و گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین !

امام صادق علیه السلام ایستادند و فرمودند: همانا این اسم تنها مختص مولا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است و هیچ کس صلاحیت آن را ندارد. و کسی راضی نمی‌شود او را امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب کنند مگر اینکه مابون باشد! و اگر ابنه‌ای نباشد به آن مبتلا می‌شود.

و این قول خداوند است که می‌فرماید:

إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً (نساء/۱۱۷) یعنی: نمی‌خوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگانی) را، و نمی‌خوانند مگر شیطان بی‌فایده را. (۲)

این در حالی است که در بسیاری از روایات آمده مردم ابوبکر ، عمر و عثمان را « امیرالمؤمنین » می‌نامیدند. و آنان نیز هیچگاه به این مسئله اعتراض نکردند و بلکه از این لقب راضی نیز بودند !


 

اسناد:
(۱) طبقات الکبری ج۳ص۲۶۹چاپ بیروت سال ۱۳۷۷ه ق ۱۹۵۷میلادی

(۲) مستدرک الوسائل ج۱۰ص۴۰۰

صلوات ...

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا 

درکتاب «شفاء الأسقام» از محمد بن سعید حکایت کرده است که گفت:من با خود عهد کرده بودم هر شب قبل از خواب تعداد معینی بر محمد و آل محمد علیهم السلام صلوات فرستم،شبی در عالم رؤیا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که وارد حجره ما شدند، و در و دیوار خانه به نور جمال آن حضرت نورانی شد، به من توجهی کرد و فرمود:أین الفم الذی کان یصلی علی حتی اقبله؟کجاست آن دهانی که با آن بر من صلوات می فرستی تا آن را ببوسم؟من از آنکه دهان خود را جلو بیاورم حیا کردم و صورتم را جلو آوردم و آن حضرت صورتم را بوسید، و آنگاه از خوشحالی زیاد بیدار شدم و اهل و عیالم رابیدار کردم، بوی عطر چنان در همه حجره می وزید که گویا آنجا پر از مشک خوشبو شده باشد، و این بوی خوش تا هشت شبانه روز از صورت من می وزید و هر کس آن را استشمام می کرد.