زمان جاهلیت شوروشربود
زهرسوفرقه ای آشوب گربود
که سردمدارشان خوکی دگربود
رئیس خرفروشان هم عمربود
زخر احمق ولی صاحب نظرشد
خری مثل عمردلال خرشد
وهرروزی که ازعمرش گذرکرد
بیوگرافی بابایش اثرکرد
دوباره دم الم چون کره خرکرد
به زشتی های دورانش نظرکرد
زهردیوانه ای دیوانه ترشد
خری مثل عمردلال خرشد
زبدنانی اسیرعقده هابود
که فرزندزناام الخطابود
اگرچه ازپناه وبیم رهابود
مخالف باعزیزان خدابود
ولی پرونده اش ننگی دگرشد
خری مثل عمردلال خرشد
چون بهاران آسمان مستانه شیدایی شده
بهترین شبهای سال آری چه زیبایی شده
حوری وغلمان چه رقصی میکننددرآسمان
جبرئیل داده پیامی عید زهرایی شده
درمیان باغ مستان هاتفی داده پیام
خنده های حضرت زهراتماشایی شده
مرتضی برحق ودین شیعیان کامل شده
گل بریزید خصم زهرا به درک واصل شده
دوباره وقت غم ووقت عزاست - اربعین حضرت خون خداست
سلام وعرض ادب به همه بزرگواران ودوستان گرامی...
آرزوی مکه رفتن هم به جای خود ولی- آرزو دارم بـیـایم کـربـلایت بیشتر
باز توفیقی حاصل شد شامل کرم ارباب بی کفن شدیم ، هرچند که لایق نبودم ، اما رشته محبت دوست ما رو در اربعین امسال هم به سمت کربلا می کشونه...
گر از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسید...
میرم تا دوباره تو فضای عشق ومحبت قرار بگیرم...تو مسیر دوستی وصفا...تو مسیری که قدم به قدم ازش بوی حضرت صاحب بر مشام جان میرسه...مسیری که قلب محبین سیدالشهدا لحظه به لحظه تو این روزا داره براش می تپه...
مسیری که به قول یکی عاشقی ماکت کوچیکی از دوران ظهوره وباید درش تمرین حضور در زمان ظهور رو کرد...
از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید - من مطمئنم منجی موعود در اینجاست
آخه تو این مسیر همه میخوان به هم به هرطریق ممکن کمکی برسونن...از دادن یکی لیوان آب به دست تشنه لبی تا کمک مالی به کسی که نیاز داره...از پوشاندن و اسکان دادن به مسافری واز سیر کردن گرسنه ای ...کسی احساس نمیکنه که تنهاست...کسی احساس غربت بهش دست نمیده...همه وهمه وهمه یک هدف دارند ویک نیت وبه یک سمت گام بر میدارند...حقله اتصال ووصل همه یکی هست... واین نمونه ای از دوران ظهور در روایته...یعنی فضایی که پر از عشق ومحبته...پر از صفا وصمیمیته. کسی گله ای نداره ونیازش رو از رفیق ویا حتی کسی که نمیشناسه برآورده میکنه.
دعا میکنم سال دیگه همه شمادر این ایام با پای برهنه وچشمی تر ودلی شکسته از غم ارباب تو مسیر نجف به کربلا باشین...
یاد همتون هستم .چه تو نجف الاشرف...چه تو کرببلا وهر مکان مقدسه ومنوره ای که توفیق زیارتش حاصل بشه...
اللهم عجل لولیک الفرج
تصاویری از اربعین حسینی در ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...عـاشقم بـر شعف اسم «علی»
عـاشقم بـر نجف جسم «علی»
اول و آخـر هر کـار تویی
صدق الله العلی «بسم علی»
قال امیرالمومنین علیه السلام:
ان لله تعالی شرابا لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طربوا ، و اذا طربوا طابوا ، و اذا طابوا ذابوا ، و اذا ذابوا خلصوا ، و اذا خلصوا طلبوا ، و اذا طلبوا وجدوا ، و اذا وجدوا وصلوا ، و اذا وصلوا اتصلوا ، و اذا اتصلوا لا فرق بینهم و بین حبیبهم...
خداوند متعال را شرابی است مخصوص اولیائش که هر گاه از آن بنوشند ، مست گردند و وقتی مست گردند ، با نشاط شوند و هرگاه با نشاط شوند ، پاکیزه گردند و هنگام پاکیزگی گداخته شوند و به وقت گداختگی خالص گردند و چون خالص شوند ، طالب محبوب گردند و وقتی جوینده محبوب گردند ، می یابند و چون یافتند ، نائل شوند و پیوند خورند و هرگاه پیوند خورند ، فرقی بین ایشان و محبوبشان نیست.
جامع الاسرار کلمه نوزده کلمات مکنونه مرحوم فیض کاشانی
کمربندفوق در یکی از موزه های ترکیه نگهداری میشود و باستان شناسان معتقدند مربوط به شبه جزیره عربستان است
در شبه جزیره و قبل از اسلام بزرگان حجاز و البته آنانی که آبرو و عفت و حیا در قبیله شان جایگاهی خاص داشت این کمربند را در تن کنیزکان خویش میپوشاندند تا نکند که کاری مغایر عفت و حیا انجام دهند
حسب بسیاری از منابع سنی و شیعی از جمله این اشخاص صهاک مادر خلیفه دوم عمربن خطاب است که کنیز عبدالمطلب بود و شغل این کنیز چرابردن شتران عبدالمطلب بود و از آنجا سوابق درخشانی در امر خطیر سرویس دهی در بیابان به عرب بادیه داشت عبدالمطلب این کمربند عفت را به آهنگری در مکه سفارش داد و بر تن صهاک پوشاند
دقیقا به عکس دقت کنید حتی محل ادرار در کمربند به شکل تیغه های آهنین طراحی شده که زنا ندهد.
و اما به نقل انساب العرب کلبی بحار مجلسی عقدالدرر و دهها کتاب دیگر صهاک مادر نابغه عمربن خطاب روزی در بیابان همراه اشتران به چرا رفته بود حسب فرمایش گهربار امام صادق صهاک
کانت ذات عجز بود یعنی دارای باسنی بزرگ بود فلذا نفیل در بیابان چشمش به آنجایی که نباید می افتاد افتاد اما هرکار کردند کمربند فوق الذکر مانع از این عمل میشد که صهاک ام الشیاطین چاره ای اندیشید روغنی از پی گوسفند به پاهایش مالید و کمربند حاضر را از پای دراورد و شد آنچه که شد و نطفه این شجره خبیثه نجسه رذله شیطانیه بسته شد و ادامه را هم دوستان همه از برند که یک اداره ثبت احوال از واکاویش ناتوان است
در پایان مطلب را منور میکنیم به این رباعی از مرحوم آقای میرشاه ولد شارح انصاب النواصب شریف
دارها مفتوحة للداخلین
رجلها مرفوعة للفاعلین
کم نشد خالی دواتش از قلم
بر مراد هرکسی میزد قلم
پدر و مادر عمر که بودند؟...
یا مهدی عج
پدر و مادر عمر که بودند؟
شناسنامه خلیفه عمر
پیامبر فرمود: لایبغضک یا علی إلا ولد الزنا ؛ (أسنی المطالب ص 58)
هرکه را علی بود کینه در سخن خارجی دارش و نیست از پدرش
پسر را اسیر دامن مادرش نمای و نیست او را پدر در کمرش
لعنة الله گفت : «أیها الناس ! تعلموا أنسابکم أرحامکم ولایسألنی أحد ما وراء الخطاب »
یعنی ؛ ای مردم ! نسب خود را یاد بگیرید و کسی از قبل از خطاب از من سئوال نکند ( تاریخ المدینة المنورة ج 3 ص 797)
سندهای موجوددر:
۱:در بحار الا نوار جلد ۳۱ باب مطاعن عمر {ص۹۹و۱۰۰} :در کتاب لسان الواعظین{ص۳۵۷}از محمدبن شهر آشوب مازندرانی و غیره
۳:در ملل و نحل و مثالب الصاحابه جلد دوم خطی از کتاب المناقب ابن شهر آشوب ،که متاسفانه هنوز چاپ نشده است
قبل از سال ۵۷ ما جریانهایی مثل طالبان و القاعده و... نداشتیم. این جریانهای تکفیری به چند دلیل راه اندازی شد. گرچه دوستان مدعی هستند کشتار این گروهکهای تکفیری بخاطر لعن است اما این حرف بیشتر به لطیفه شبیه است. جریانهای تکفیری بعد از انقلاب ساخته شد برای چند هدف مشخص.
یک: پروژه اسلام هراسی!
دو: مقابله با جمهوری اسلامی که یک حکومت شیعی بود.
سه: التهاب در منطقه استراتژیک خاورمیانه.
قصد از ایجاد این گروهک ها این بود که پروژه اسلام هراسی را در دنیا کلید بزنند و علت آن هم بخاطر پدیده جدیدی بود که در خاورمیانه به وجود آمده بود، جمهوری اسلامی پدیده ای بود که در خاورمیانه به وجود آمد با ایدئولوژی خاص که متفاوت از تمام ایدئولوژیهای جهان بود. تفکر صدور انقلاب، نابودی اسرائیل و پرچم مبارزه با آمریکا! برای مقابله با جریان شیعی که در منطقه حالا حکومتی دینی با تفکری متصاد با تمام سیاستمداران جهان بود. قطعا تقابل با تفکر جمهوری اسلامی که حکومتی دینی بود به وسیله تفکرات ملی گرایانه و سکولار امکان پذیر نبود. راه تقابل ایدیولوژی جهانی نبود. زیرا اصلا جمهوری اسلامی این نوع تفکرات را قبول ندارد و میگوید تمام جهان باید مطابق ایدئولوژی من رفتار کنند. حتی زمان شاه هم که گروه های چپ و مارکسیست در ایران برای خود جولان میداند با اینکه حکومت شاهنشاهی سکولار بود اما مردم ایران بخاطر مذهب تشیع تحت تاثیر قرار نگرفتند و عده ای محدود دانشگاهی تن به این تفکر دادند. برای اینکه ایدئولوژی جمهوری اسلامی فرصت تبلیغ پیدا نکند. در مقابل جریان تفکری به ظاهر اسلامی راه انداختند. تنها راه کار ایجاد گروهک های سنیِ متعصب وهابی ماب بود. قدرتهای جهانی برای مقابله با تفکر جمهوری اسلامی دست به تقویت وهابیان تکفیری زد و با مسلح کردن آنها دست به آشوب در منطقه زدند. تا جریان شیعی منطقه به جای ترویج افکارش درگیر تقابل با این جریان تکفیری سنی شوند. دلیل اصلی ایجاد این گروهک ها لعن شیعیان نبوده و نیست بلکه حضور انها تنها برای تقابل با جمهوری اسلامی است. هیچگونه ارتباطی میان این گروهک ها و لعن نیست. بلکه تقابل با تفکر صدور انقلاب است.
در حینى که على علیه السلام و چند تن از بنى هاشم مشغول غسل و دفن جسد مطهر پیغمبر بودند تنى چند از مسلمین انصار و مهاجر در یکى از محلههاى مدینه در سایبان باغى که متعلق بخانواده بنى ساعده بود اجتماع کردند،شاید این محل که از آنروز مسیر تاریخ جامعه مسلمین را عوض نمود تا آن موقع چندان اهمیتى نداشته است.
ثابت بن قیس که از خطباى انصار بود سعد بن عباده و چند نفر از اشراف دو قبیله اوس و خزرج را برداشته و باتفاق آنها رو بسوى سقیفه بنى ساعده نهاد و در آنجا میان دو طائفه مزبور در موضوع انتخاب خلیفه اختلاف افتاد و این اختلاف بنفع مهاجرین تمام گردید.
از طرف دیگر یکى از مهاجرین اجتماع انصار را بعمر خبر داد و عمر هم فورا خود را بابوبکر رسانید و او را از این موضوع آگاه نمود،ابوبکر نیز چند نفر را پیش ابو عبیده فرستاد تا او را نیز از این جریان باخبر سازند و بالاخره این سه تن با عده دیگرى از مهاجرین به سقیفه شتافته و در حالیکه گروه انصار سعد بنعباده را برسم جاهلیت مىستودند بر آنها وارد شدند.
خوبست جریان اجتماع سقیفه را که دستاویز اصلى اهل سنت است شرح و توضیح دهیم تا باصل مطلب برسیم.
از رجال مشهور و سرشناس که در این اجتماع حضور داشتند میتوان اشخاص زیر را نامبرد.
ابوبکر،عمر،ابو عبیده،عبد الرحمن بن عوف،سعد بن عباده،ثابت بن قیس،عثمان بن عفان،حارث بن هشام،حسان بن ثابت،بشر بن سعد،حباب بن منذر،مغیرة بن شعبه،اسید بن خضیر.پس از حضور این عده ثابت بن قیس بپا خاست و گروه مهاجرین را مخاطب ساخته و گفت:
اکنون پیغمبر ما که بهترین پیغمبران و رحمت خدا بود از میان ما رفته است و البته براى ماست که خلیفهاى براى خود انتخاب کنیم و این خلیفه هم باید از انصار باشد زیرا انصار از جهت خدمتگزارى پیغمبر صلى الله علیه و آله مقدم بر مهاجرین میباشند چنانکه آنحضرت ابتداء در مکه بوده و شما مهاجرین با اینکه معجزات و کرامات او را دیدید در صدد ایذاء و آزار او بر آمدید تا آن بزرگوار مجبور گردید که مهاجرت نماید و به محض ورود بمدینه،ما گروه انصار از او حمایت نموده و مقدمش را گرامى شمردیم و در اینکه شهر و خانه خودمان را در اختیار مهاجرین گذاشتیم قرآن مجید ناطق میباشد،اگر شما در مقابل این استدلال ما حجتى دارید باز گوئید و الا بر این فضائل و فداکارىهاى ما سر فرود آورید و حاضر نشوید که رشته اتحاد و وحدت ما گسیخته شود.
عمر که از شنیدن این سخنان سخت بر آشفته بود بپا خاست تا جواب او را بدهد ولى ابوبکر مانع شد و خود بجوابگوئى خطیب انصار پرداخت و چنین گفت:
اى پسر قیس خدا ترا رحمت کند هر چه که گفتى عین حقیقت است و ما نیز اظهارات شما را قبول داریم ولى اندکى نیز بر فضائل مهاجرین گوش دارید و سخنانى را که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم درباره ما گفته است بیاد آرید،اگر شما ما را پناه دادید ما نیز بخاطر پیغمبر و دین خدا از خانه و زندگى خود دست کشیده و بشهرشما مهاجرت نمودیم،خداوند در کتاب خود ما را سر بلند ساخته و این آیه هم درباره ما نازل شده است:
للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون.
یعنى این مسکینان مهاجر که از مکان و مال خود بخاطر بدست آوردن فضل و رضاى خدا اخراج شده و خدا و رسولش را کمک کردند ایشان راستگویانند،بنابر این خداوند نیز چنین مقدر فرموده است که شما هم تابع ما باشید و گذشته از این عرب هم بغیر از قریش بکس دیگرى گردن نمىنهد و خود پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نیز همه را باطاعت قریش امر کرده و فرموده است :الائمة من قریش و من در حالیکه شما را باطاعت از قریش دعوت میکنم مقصود و غرضى ندارم و خلافت را براى خود نمىخواهم بلکه بمصلحت کلى مسلمین صحبت میکنم و اینک عمرو ابوعبیدة حاضرند و شما با یکى از این دو تن بیعت کنید.
ثابت بن قیس چون این سخنان بشنید براى بار دوم مهاجرین را مخاطب ساخته و گفت:آیا با نظر ابوبکر درباره بیعت بآن دو نفر (عمرو ابو عبیده) موافقید یا فقط خود ابوبکر را براى خلافت انتخاب میکنید؟
مهاجرین یکصدا گفتند هر چه ابوبکر صدیق بگوید و هر نظرى داشته باشد ما قبول داریم.
ثابت بن قیس از این گفتار آنان استفاده کرده و گفت:شما میگوئید پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم ابوبکر را براى مسلمین خلیفه کرده و او را در روزهاى بیمارى خود جهت اداى نماز بمسجد فرستاده است در اینصورت ابوبکر بچه مجوز شرعى سر از دستور پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم پیچیده و مسند خلافت را بعمرو ابو عبیده واگذار میکند؟و اگر پیغمبر خلیفهاى تعیین نکرده است چرا نسبت دروغ بدانحضرت روا میدارید؟ثابت بن قیس با این چند کلمه پاسخ دندان شکنى بابوبکر داد و زیر بار حرف مهاجرین نرفت و انصار نیز از سخنان او بیش از بیش بهیجان آمده و در مورد عقیده خود اصرار و پافشارى کردند.
در اینحال حباب بن منذر که از طایفه انصار بود بپا خاست و گفت:خدمات انصار براى همه روشن است و احتیاج بتوصیف و توضیح ندارد و اگر مهاجرین ما را قبول ندارند ما نیز پیروى از آنان نکنیم در اینصورت منا امیر و منکم امیر (امیرى از ما و امیرى از شما باشد) سعد بن عباده (رئیس طایفه خزرج) بانگ زد که وجود دو امیر در یک دین و یک حکومت نا معقول و بى منطق است و از اینجا اختلاف دو قبیله انصار (اوس و خزرج) ظاهر شد و قبیله اوس مخصوصا بشربن سعد براى اینکه امارت سعد بن عباده عملى نشود با مهاجرین موافقت کردند ولى طایفه خزرج هم بزودى تسلیم نشدند در نتیجه سر و صدا بالا گرفت و دستها بسوى قبضه شمشیر دراز شد و چیزى نمانده بود که فتنه بزرگى بر پا شود اسید بن خضیر هم که رئیس طایفه اوس بود با خزرج قطع رابطه نمود.
عمر از این اختلاف انصار استفاده کرد و آنها را مخاطب ساخته و گفت همانگونه که بشر بن سعد و اسید بن خضیر موافقت کردند امر خلافت باید فقط در قریش باشد تا قبائل مختلفه عرب امتثال کنند و سخن حباب بن منذر نیز در مورد انتخاب دو امیر اصلا صحیح نیست و جز فتنه و فساد نتیجهاى نخواهد داشت پس خوبست همه شما اطاعت از مهاجرین کنید تا فتنه و آشوب ایجاد نشده و مسلمین هم راه وحدت و اتحاد را بپیمایند.
با اینکه سخنان عمر و اختلاف دو قبیله اوس و خزرج تا اندازهاى روحیه انصار را متزلزل ساخته و کفه ترازوى مهاجرین را سنگینتر کرده بود مع الوصف عدهاى از انصار بپا خاستند و انصار را اندرز دادند که تحت تأثیر سخنان عمر واقع نشوند.
عمر مجددا از فضیلت مهاجرین سخن گفت انصار را بین الخوف و الرجاء مخاطب ساخته و نصیحت کرد و دست ابوبکر را گرفته و گفت اى مردم اینست یار غار و صاحب اسرار رسول خدا براى بیعت باین شخص سبقت بگیرید و رضاى خدا ورسول را بدست آورید!! .
عدهاى از انصار نیز با عمر همعقیده شده و بقوم خود گفتند عمر از روى انصاف سخن گفت و مخالفت با گفتار او شایسته نیست.در اینحال انصار یقین کردند که طایر اقبال از بالاى سر آنها پرواز کرده و بر فرق مهاجرین سایه افکنده است زیرا بیشتر قوم با مهاجرین در امر بیعت هماهنگ گشته بودند.
بالاخره عمر درنگ را جائز ندید و بپا خاست و دست ابوبکر را گرفت و گفت حالا که مسلمانان بخلافت تو راضى هستند دست خود را بمن بده تا بیعت کنم،ابوبکر هم تعارفى بعمر کرد ولى عمر پیشدستى نمود و با ابوبکر بیعت کرد قبیله اوس هم علیرغم طایفه خزرج با عمر همکارى کرده و با ابوبکر بیعت نمودند و بدین ترتیب قضیه بنفع ابوبکر خاتمه یافت .
بنا بر این آن اجماع امت که پیروان تسنن بر آن تکیه کرده و خلافت ابوبکر را نتیجه شورا و سیر تاریخ میدانند بدین ترتیب تشکیل یافت یعنى شورائى که در مدینه طایفه خزرج و بنى هاشم و عدهاى از اصحاب پیغمبر مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و خزیمة بن ثابت (ذو الشهادتین) و سهل بن حنیف و عثمان بن حنیف و ابو ایوب انصارى و دیگران در آن دخالت نداشتند و مسلمین سایر نقاط نیز مانند مکه و یمن و نجران و بادیههاى عربستان بکلى از آن بى خبر بودند.
عمر دمى آرام نمیگرفت و مردم را براى بیعت با ابوبکر دعوت میکرد و پس از خروج از سقیفه نیز همچنان در کوچه و بازار مردم را بمسجد میفرستاد تا با ابوبکربیعت نمایند مردم بى خبر هم دسته دسته رو بسوى ابوبکر نهاده و با او بیعت میکردند.
ابوبکر در مسجد بمنبر رفت و گفت:اى مردم خلافت من بر شما دلیل فضیلت من بر شما نیست بلکه من مهتر شما هستم نه بهتر شما در هر کارى از شما مشورت و کمک میخواهم و طبق سنت پیغمبر صلى الله علیه و آله رفتار میکنم اگر ملاحظه کردید که من از طریق انصاف منحرف گشتم شما میتوانید از من کناره گرفته و با دیگرى بیعت کنید و اگر هم بعدالت و انصاف رفتار کردم پشتیبان من باشید.
بنا بقاعده ثابت علیت هر علتى معلولى را بوجود میآورد و شباهت و سنخیت نیز بین علت و معلول برقرار میباشد و هرگز از چیدن مقدمات غلط نتیجه صحیح بدست نمیآید زیرا:
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج
بهمین جهت بلواى سقیفه نیز ضربتى بر پیکر اسلام وارد آورد که میتوان بجرأت اتفاقات و حوادث بعدى مانند گرفتاریهائى که براى على علیه السلام روى داده و منجر بشهادت او گردید و قضیه کربلا و اسارت اهل بیت و سایر حوادث نظیر آنرا مولود و معلول همان ضربت سقیفه دانست.
آنکه طرح بیعت شورا فکند
خود همانجا طرح عاشورا فکند
باز در جاى دیگر فرماید:
دانى چه روز دختر زهرا اسیر شد
روزى که طرح بیعت منا امیر شد.
((اللهم عجل لولیک الفرج))