ایمیل ارسال شده از تولیت شمس تبریزی:
نظر امام خمینی
در مورد مثنوی مولوی
آیت الله حسن رمضانی خراسانی از استادان برجسته علوم عقلی و عرفانی و مدرس مثنوی معنوی در حوزه علمیه تفسیر صحیح از مثنوی را در گروی دانستن مبانی عرفانی دانست.
هشتم مهر ماه، روز بزرگداشت مولوی بود. هر چند که دیدگاهها درباره وی و مذهبش متفاوت است، اما در بزرگی شخصیت مولانا شکی وجود ندارد؛ شاعری که آثارش جهانی شده و بشریت را تحت تأثیر خود قرار داده است.
به گزارش جماران، به همین مناسبت خبرگزاری فارس گفت وگوی مشروحی را با آیت الله حسن رمضانی خراسانی از استادان برجسته علوم عقلی و عرفانی و مدرس مثنوی معنوی در حوزه علمیه قم انجام داده است.
این استاد حوزه علمیه، در این گفتگو ارائه تفسیر صحیح از مثنوی را در گرو دانستن مبانی عرفانی دانسته و به بیان تفاوت دیدگاه های مولانا و ابن عربی درباره امام علی علیه السلام و شهدای کربلا با محیی الدین پرداخته است.
وی در بخشی از این مصاحبه بخشی از نوشته حضرت امام (س) درباره مثنوی مولوی را نیز نقل کرده است که در ذیل میخوانید: امام خمینی (س) عبارتی درباره مثنوی دارد که بسیار عجیب است. من از کسانی که مخالفت هایی میکنند میخواهم درباره حرف این مرد بزرگ بیاندیشند.
امام می فرماید: «کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمى دانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم حاج ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلا تشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى خیزد، به شرح آن بپردازد.» (تقریرات فلسفی2/ 198)
به هر حال مولوی و امثال مولوی آدمهای بزرگی بوده اند و نمیشود درباره آنها و آراء آنها به راحتی اظهار نظر کرد، عجولانه سخن گفت و سبکسرانه قضاوت کرد.
نظر رهبر معظم انقلاب
درباره مثنوی مولوی
رهبری هم به آنچه مولوی در دیباچه مثنوی آورده، اشاره کردند و گفتند نظرشان همان است که خود مولوی میگوید؛ «هو اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّین فی کشف اَسرار الوصول و الیقین». (این است کتاب مثنوی که اصول اصول دین در کشف اسرار شهود و یقین به شمار میآید.)
پایگاه اطلاع رسانی khamenei.ir گزارشی درباره زندگی آیت الله مرحوم حاج آقا سید عزالدین حسینی زنجانی و مراودات ایشان با حضرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب منتشر کرده است که در بخشی از این متن آمده است:
« به گفته فرزند آیت الله زنجانی، در یکی از ملاقاتهای اخیر که در تهران برگزار شد، درباره مولوی صحبت به میان آمد. آیت الله زنجانی، نظر رهبر انقلاب را درباره مثنوی جویا شدند. رهبری هم به آنچه مولوی در دیباچه مثنوی آورده، اشاره کردند و گفتند نظرشان همان است که خود مولوی میگوید؛ «هو اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّین فی کشف اَسرار الوصول و الیقین». (این است کتاب مثنوی که اصول اصول دین در کشف اسرار شهود و یقین به شمار میآید.)
در جلسه ی دیگری درباره ی شعرای ممتاز معاصر صحبت شد و آیت الله خامنه ای از امیری فیروزکوهی و رهی معیری سخن گفتند و از اینکه پیش از انقلاب با آنها مراوده داشتند و در بعضی موارد به آنها مراجعه میکرده و اشعار آنها را درخواست می نموده اند. آیتالله زنجانی هم در چنین مواردی اگر اطلاعاتی دربارهی این شعرا داشتند، دربارهی آنها صحبت میکردند.»
پاسخ به اعتراض تولیت مقبره ی جعلی شمس تبریزی در شهرستان خوی که از طریق ایمیل برای دارالصادق اصفهان ارسال شده است
شمس که خدای مولوی است می گوید:
مرا رساله ی محمد رسول الله سود ندارد! مرا رساله ی خود باید، اگر هزار رساله بخوانم تاریکتر شوم.(1)
در خانه اگر کسی است یک حرف بس است.
***
متأسفیم بر شما، بسیار بسیار، استدلال های عوامانه و از روی اوهام و خیالات تا این حدّ، آن هم از اشخاصی که ادعاهای آنها گوش فلک را کر کرده است خیلی بعید بود.
چگونه تبلیغ و ترویج از شخصی که خود را بی نیاز از قرآن می داند و خواندن قرآن موجب تاریکی قلب او می شود را می توان توجیه کرد؟!
موضع خودتان را مشخص کنید! آیا شما مسلمانید یا بهائی یا گبر و آتش پرست یا یهودی یا نصرانی، کدامیک؟! و شاید صلح کلی!!
اما نه، اگر صلح کلی هم بودید باید قرآن را هم مثل تورات و انجیل و زبور و کتاب زرتشت می پذیرفتید!! بگذریم.
اما در مورد نظر رهبر معظم انقلاب، پاسخ ما این است که:
اولاً: اجازه دهید یک نصیحتی به شما بکنیم: سعی کنید در مباحث علمی از منطق و برهان استفاده کنید نه اینکه از شخصیت افراد مایه بگذارید مخصوصاً که بخواهید مطلب را سیاسی کنید و از این طریق حرف خود را پیش ببرید و اگر می بینید دارالصادق نظرهای بزرگان را در موضوعات مختلف از جمله مولوی نقل می کند، مطمئن باشید قبل از آن دلائل و براهین قطعی خود را اقامه کرده آنگاه به عنوان شاهد (نه برهان) از نظرهای بزرگان استفاده کرده است. لذا سعی کنید شخصیت پرستی را کنار بگذارید و مطالب ما را با دلیل و برهان پاسخ دهید.
ثانیاً: بله، ما هم معتقدیم مثنوی اصول اصول اصول دین است، اما کدام دین؟ به آن، که تصریح نشده.
ولی ما معتقدیم که مراد رهبر معظم انقلاب از کلمه ی دین، همان سنی جبری است که صفی علیشاه و مرحوم مطهری در کتاب «آشنایی با علوم اسلامی» و دیگران مانند علامه ی مجلسی و فقهای گذشته و فعلی به آن تصریح کرده اند یعنی کتاب مثنوی اصول اصول اصول دین سنی های جبری مسلک است.
ثالثاً: اگر می بینید ما در مطالب اساسی گاهی از نظرات مقام معظم رهبری استفاده می کنیم، یا از رساله اجوبة المسائل ایشان بوده یا از استفتائات متفرقه ای که زیر نظر وزارت ارشاد منتشر شده است و فتوا و حکم شرعی را به منظور عمل کردن مکلفین بیان کرده اند.
یعنی مطالبی که در رساله یا استفتائات است به منظور عمل کردن مکلف نوشته و نشر داده شده و این، زمین تا آسمان با بیاناتی که این بزرگان در شرایط خاصی یا در جمع افراد خاصی و یا احتمالاً توریه و یا به منظور دفع افسد به فاسد بوده فرق دارد.
کما اینکه حضرت امام قدس سره تحت شرایط خاصی فرمودند آب و برق باید مجانی بشود یا ریاست جمهوری بنی صدر را تأیید کردند یا فرمودند (ظاهراً) اگر ما با صدام صلح کنیم با آل سعود صلح نمی کنیم و... در حالیکه در واقع امر چنین عقیده ای نداشتند.
لذا اگر شما به عنوان استفتاء و یک مسئله شرعی از ایشان سؤال کنید آیا جایز است مکلّفین و مقلّدین شما کتاب مثنوی را با توجه به حجم فراوان انحرافاتی که در آن است(2) به عنوان یک کتاب معتبر عملی به احکام و عقاید و معارف آن عمل کنند، یا جایز نیست؟ مسلم جواب ایشان منفی است.
یا از ایشان استفتاء کنید آیا امامت نوعیه ای را که مولوی قبول دارد و در اشعارش آورده شما هم قبول دارید؟!
آیا مقامات بلندی را که برای عمر و ابوبکر و عثمان و عایشه و ... در اشعارش آورده قبول دارید؟
آیا فضائل حضرت زهرا را که در اشعارش منتقل کرده برای عایشه قبول دارید؟!
آیا تقاضاهای نامشروع شمس از مولوی که مولوی آنها را عملی ساخت قبول دارید یا نه؟
آیا مذهب مولوی را که سنی جبری بوده و مرحوم مطهری و اکثر اهل فلسفه و عرفان و حتی افرادی از خود آنها مثل صفی علیشاه(3) و جامی و ... تصریح کرده اند و خودش نیز در اشعارش اعتراف کرده، قبول دارید یا نه؟
آیا نظر مولوی را که «شیطان سلطان العارفین است» قبول دارید یا نه؟!!!
آیا حضرتعالی طبق گفته ی مولوی شیعه ی متعصبی هستید که طاقت شنیدن فضائل عمر را ندارید؟!
آیا حضرتعالی ابن ملجم را بی گناه دانسته و قابل طعن و ملامت نمی دانید؟!
آیا شما هم مثل مولوی وصیت می کنید که (پس از صد و بیست سال که از دنیا رحلت فرمودید) در سالگرد ارتحال شما مردم جشن و سرور و شادی بر پا کنند؟! و در مقبره ی شما مجلس سماع مختلط و با حضور امردان برگزار کنند؟!
آیا شما نیز طبق نظر مولوی مجالس رقص و سماع را مخصوصاً مختلط آن را قبول دارید و آن را بر نماز ترجیح می دهید؟!
آیا حضرتعالی نیز مانند مولوی قیام امام حسین علیه السلام را کورکورانه می دانید؟!
آیا شما هم مثل شمس و مولوی عرفان حضرت زهرا علیهما السلام را منکر هستید؟!!
آیا (نستجیربالله) شما هم مثل شمس و مولوی شاهدبازی و هوسرانی و تعشق به زیبارویان را تأیید می کنید؟!!
آیا شما هم معاویه را مؤمن و پاک اعتقاد می دانید؟ و صدها پرسش دیگر.
از شما خواهش می کنیم این سؤالات را از مقام معظم رهبری حفظه الله استفتاء کنید و پاسخ آنها را زحمت بکشید برای ما نیز ارسال نمایید تا معلوم شود مراد ایشان از عبارت «اصول اصول اصول دین است» چیست تا از آن پس با عینک یک عامی بی سواد به مطالب بزرگان نگاه نکنید و حتماً شواهد دیگر و قرائن حالیه و مقالیه را نیز در بررسی مطالب آنها مد نظر داشته باشید تا خدای ناکرده مورد تمسخر واقع نشوید.
رابعاً: نقل قول شما از مرحوم آیت الله سید عزالدین حسینی بدون مدرک و ادعای صرف است مضافاً بر اینکه خلافش ثابت شده است (به سایت دارالصادق و به فصلنامه ی نورالصادق مراجعه کنید.)
حضرت آیت الله صافی اصفهانی در آخرین سال های عمر آن مرحوم با ایشان در مشهد ملاقات داشتند و فرمودند:
خودم با حضور یکی از فرزندانشان و چند نفر از طلاب، از ایشان راجع به مولوی سؤال کردم، فرمودند: مولوی فقط فن شعر خوبی داشت اما در مطالب دینی و معرفتی قابل اعتماد نیست و برای کسانی که اعتقادات محکمی ندارند مطالعه ی مثنوی جایز نیست.
و اما در مورد گفتگوی خبرگزاری فارس با آقای شیخ حسن رمضانی
اولاً: اگر واقعاً طالب حق و حقیقت هستید ما به شما توصیه می کنیم به فصلنامه ی نورالصادق شماره 34 و 35 مراجعه کنید، آنجا حدود 77 صفحه بصورت کارشناسی شده و مستدل ماهیت علمی و اخلاقی آقای شیخ حسن رمضانی روشن شده است، اگر یک مقدار وقت بگذارید و آن را مطالعه کنید برای دنیا و آخرت شما خیلی مفید است و با وقایعی که در حوزه های علمیه ی ما رخ می دهد و با اساتید قلابی و استادنماهای آن آشنا خواهید شد.
مطمئن هستیم که اگر ذرة المثقالی انصاف داشته باشید با مطالعه ی این مقاله دیگر حاضر نخواهید شد حتی نام اینگونه افراد را هم به زبان جاری کنید.
برای نمونه دروغ هایی که رمضانی به آیت الله سیستانی در ملاقات خود با ایشان نسبت داده است را در این فصلنامه مطالعه کنید، دروغی که شیخ محسن غرویان دوست و هم فرقه ای شیخ حسن به آیت الله مکارم نسبت داد و دروغهای دیگر این فرقه را خوب مطالعه کنید و خود قضاوت کنید.
ثانیاً: طبق گفته ی شما، آقای رمضانی گفته «ارائه تفسیر صحیح از مثنوی در گرو دانستن مبانی عرفانی است».
پاسخ می دهیم: اولاً: این کلمات معمولاً تکیه کلام صوفی های جاهل و نادان است که چون در همه چیز وا مانده اند برای فرار از پاسخ به زبان جاری می کنند.
ثانیاً: بله شخصیت هایی بزرگ و بی غرض که با زیر و بم مبانی عرفانی بصورت فوق تخصصی آشنا هستند با مثنوی و مولوی مخالفت های شدید کرده اند اما شما خوابید یا اینکه یک طرفه پیش قاضی رفته اید، به فصلنامه ی نورالصادق قسمت نظرها و اعترافها مراجعه کنید تا بیدار شوید.
از باب مثال، آیا علامه جعفری که مثنوی را در 15 جلد نقد کرده است از مبانی عرفانی بیگانه بود؟!
گفتید شیخ حسن به تفاوت دیدگاه های مولانا(4) و ابن عربی درباره ی امام علی و شهدای کربلا پرداخته است.
پاسخ: اولاً این دیدگاه ها را بیان نکرده اید که چیست.
ثانیاً: عرفائی! که اهل کشف و شهودند!! و اهل باطنند!! و با غیب و باطن این عالم ارتباط دارند!!!! و تمام ذرات عالم در قبضه ی قدرت آنهاست!!!!! و حقیقت چون آینه برای آنها جلا یافته!!!!!! و به کنه حقیقت اشیاء راه یافته اند!!!!!!! به چه مجوزی شیخ حسن بین آنها اختلاف می اندازد و به تفاوت دیدگاه های آنها می پردازد، آیا حقیقت یکی است یا بیشتر؟! اگر واقعاً دیدگاه های آنها تفاوت دارد پس معلوم می شود یکی از آنها قطعاً در باطل است.
و اما آنچه که ما از دیدگاه های این دو شخص منحرف می دانیم اجمالاً این است که:
ابن عربی می گوید:
ریشه ی همه گمراهی ها از شیعه است.(5)
و می گوید: به معراج رفتم و مرتبه ی علی را نازلتر دیدم از مرتبه ی عمر و ابوبکر و عثمان.(6)
و می گوید: بعضی از اولیاء خدا شیعیان را بصورت خوک می بینند.(7)
و مولوی نیز معتقد به امامت نوعی است. و درباره ی مولانا و مقتدانا امیرالمؤمنین می گوید:
پس امـام حی قــائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از نسل علی(8)
و امیرالمؤمنین علیه السلام را مشرک می داند و می گوید:
چون خدو انداختی در روی من نفـس جنبید و تبه شد خوی من
نیـم بهر حق شـد و نیـمی هـوا شـرک انـدر کـار حق نبـود روا (9)
مولوی در اشعارش قیام امام حسین علیه السلام را کورکورانه قلمداد کرده است و می گوید:
کـورکـورانـه مـرو در کـربلا تا نیفتی چون حسین اندر بلا
این شعر در مثنوی های جدید به صورت زیر تحریف شده:
هیــن مــدو گستـاخ در دشت بلا هین مــران کـــورانه انــدر کربلا(10)
مولوی از روی تعصب، به تحریف احادیث نبوی پرداخته و حدیث متواتر ((مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح)) را تحریف کرده و می گوید:
ما و اصحابیم چون کشتی نوح هرکه دست اندر زند یابد فتوح(11)
سؤال ما این است که: آیا کدام مبانی عرفانی را باید یاد بگیریم تا بتوانیم بگوئیم تفسیر صحیح این است که اهل بیت، یعنی اصحاب، یعنی عمر و ابوبکر و عثمان!!!
کدام مبانی عرفانی را باید یاد بگیریم تا امامت نوعی مولوی را بپذیریم و معتقد شویم که امام، آن ولی الله است، فرقی ندارد عمر باشد یا علی هر دو ولی الله اند!!
کدام مبانی عرفانی را باید یاد بگیریم تا نستجیر بالله، مولانا امیرالمؤمنین را مشرک بدانیم.
این چه مبنای عرفانی است که به ما یاد می دهد که حضرت زهرا سلام الله علیها عرفان نداشتند و قیام امام حسین علیه السلام کورکورانه بود! شما به ما بگویید چه علمی، چه کشفی، چه شهودی، چه عرفانی باید داشته باشیم تا به چنین اراجیفی بتوانیم معتقد شویم؟
و هزاران انحرافات دیگر.
و اما آنچه که شیخ حسن در مورد نوشته ی امام (س) گفته است.
اولاً: اگر راست باشد و مثل دروغ هایی نباشد که به آیت الله سیستانی نسبت داده است، پاسخ می دهیم که مدرک این مطلب، تقریرات است نه کلام خود امام و تقریرات بعضاً دستخوش تحریف و اعمال سلیقه و تفسیرهای ناصحیح و کج فهمی ها می باشد مانند مطالبی که صمدی آملی از قول حسن زاده گفت ( که شمر اهل بهشت است و... ) و حسن زاده اعلامیه بر علیه او داد و گفت «صمدی برداشت های ناصحیح از درس های من داشته و مطالب او مخالف با حقایق دین مبین اسلام است».
بخصوص که در این مسئله شواهدی برخلاف آن هم هست.
ثانیاً: بر فرض که امام(ره) فرموده باشند که شعر مثنوی مخالف با جبر است آیا این کلام دلالت دارد بر اینکه مولوی معتقد به امامت نوعی نیست؟!
آیا دلالت دارد که مولوی قیام امام حسین را کورکورانه نمی داند؟!!
آیا این دلالت دارد بر اینکه مولوی عمر و ابوبکر و عثمان را سفینه ی نوح نمی داند؟!
آیا دلالت دارد بر اینکه مولوی فضائل و مناقب و کراماتی برای شیطان قائل نیست؟!
و صدها انحراف دیگر.
ای بی سوادان عالم جهل و نادانی تا چه حدّ؟
ثالثاً: شواهد زیادی بر بطلان این نسبت به مرحوم امام وجود دارد از باب مثال:
شخصی مثل صفی علیشاه که قریب الافق بود با اعتقادات مولوی و یک صوفی بود که (به اعتقاد عرفا) یک نحو کشف ذوقی داشته است چنین کسی آن هم نه با نثر بلکه با نظمی که از روی ذوق عرفانی برخاسته است درباره ی مولوی می گوید:
مولوی سنی جبــری بوده است حرفهایش جمله جبرآلوده است(12)
مضافاً بر اینکه علمای شیعه، فقهاء، متکلمین، محدثین، و در دوره ی ما مثل علامه جعفری، مطهری و... همین نظر را درباره ی مولوی دارند.
و اما اینکه در ابتدای متن خود نوشته اید: آیت الله رمضانی از استادان برجسته ی علوم عقلی و عرفانی و مدرس مثنوی معنوی در قم.
پاسخ ما: اولاً این یک کذب صریح است، آیت الله به کسی گفته می شود که بتواند احکام شرعیه را از ادله ی تفصیلیه ی آن استنباط کند. آیا شیخ حسن کتاب اصول یا فقه استدلالی دارد؟ آیا درس خارج دارد؟ گر چه بسیاری از درس های خارج فعلی صرفاً نقل اقوال گذشتگان و تکرار مکررات و خالی از مایه های علمی و بدون استنباط است اما در عین حال آیا شیخ حسن درس خارج این چنینی را هم دارد؟
ثانیاً: استاد برجسته بودن او در علوم عقلی و عرفانی نیز دروغ است به شهادت در و دیوار حوزه علمیه قم.
و اما اینکه نوشته اید: «در بزرگی شخصیت مولانا شکی وجود ندارد، شاعری که آثارش جهانی شد و ...»
پاسخ ما: از اینجا معلوم می شود که شما هم خیلی به مطالب مثنوی معتقد نیستید، از این جهت به یک تأیید کلی اکتفا کردید که او شخصیت بزرگی بوده و آثارش جهانی شده. خوب، ثم ماذا؟
کسی که در این مسئله بحثی نداشته، شما در تمام ادوار و اعصار از زمان مجنون شدن و بی دین شدن مولوی تا به حال نمی توانید یک مخالف مولوی را پیدا کنید که گفته باشد او شخص بزرگی نبوده.
این کلی گویی ها برای عوام فریبی خوب است اما نمی تواند برای دارالصادق پاسخ عاقلانه باشد.
صدام هم شخص بزرگی بود اما در جنایت و خونریزی و آثارش هم جهانی شد.
سلمان رشدی هم شخص بزرگی است اما در انحراف و کفرگوئی و آثارش جهانی شد.
آیا این دلیل می شود که ما کتاب او را اصول اصول اصول دین بدانیم؟ و قس علی ذلک.
اما این همه تبلیغات و ترویجات و تأییدات شما از مولوی و شمس که صرفاً برای بزرگی او نیست!!
شما دانسته یا ندانسته برای پیاده کردن اهداف ناپاک روس و انگلیس تلاش می کنید و به سفارشات مستر همفر جاسوس انگلیسی در ایران سخت پای بند شده اید.
روس و انگلیس که مولوی و شمس و ابن عربی را بزرگ کردند و به سفارت خانه های خود در ایران دستور دادند که باید از آنها و از کتاب های آنها تبلیغ و ترویج بشود جهتش این بود که یک سنخیتی بین خود و مولوی و ابن عربی می دیدند نه اینکه آنها بخواهند روح دین داری و توحید و معنویات را در مسلمین تزریق کنند، کجائید، اگر مسلمانید از خواب غفلت بیدار شوید و به سفارش امام خمینی عمل کنید که فرمود به قرآن روی بیاورید.
امام خمینی در دهه ی آخر عمر خود فرمودند:
اینجانب از روی جد، نه تعارف معمولی، می گویم از عمر به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم. و شما ای فرزندان برومند اسلام! حوزه ها و دانشگاه ها را از توجه به شؤونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشته ای از آن را محط نظر و مقصد اعلای خود قرار دهید. مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم کرد از کرده ها پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید. همچون نویسنده.(13)
و در جای دیگر می فرماید:
اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست بازم داشت نه از فتوحات فتحى حاصل و نه از فُصوص الحِکَم حکمتى دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم انگیز دارد... پس از این پیربینوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است، به این اصطلاحات [فلسفه و عرفان] که دام بزرگ ابلیس است بسنده مکن و در جستجوى او ـ جلّ و علا ـ باش. (14)
ای تولیت مقبره ی شمس، هر کس که باشی، این نوشته شما دلالت صریح دارد که نویسنده یا دیکته کننده ی این متن از جهت علمی و بلکه از جهت درک و فهم متعارف در مقیاس با عوام الناس واقعاً راجل است، این بودجه های کلانی که از بیت المال صرف تشکیل دادن مرکزی صرفاً به منظور تخریب تشیع و معارف اهل بیت علیهم السلام می شود، این مرکز ضال و مضلّ با آن همه بودجه نمی توانست یک شخصی که تا حدودی عاقل و درس خوانده باشد به عنوان تولیت آن بگمارد تا حداقل بتواند یک متن نسبتاً آبرومندی را برای مخالفین خود بنویسد یا در سخنان خود در کنگره این همه افتضاح به بار نیاورد.
ای دوستان صمیمی مستر همفر و ای میزبانان بزرگ فرهنگی روس و انگلیس، اربابان شما خوب می دانند، شما هم باید بدانید که مخالفت ما و سایر مخالفین با مولوی و شمس، مخالفت با دین و اعتقادات مزخرف و کفریات و انحرافات اخلاقی آنهاست وگرنه کسی در بزرگی آنها در فن شعر سرودن شکی ندارد.
در بزرگی شخصیت آقای ادیسون کسی شکی ندارد، متفکری که برق را اختراع کرد و آثارش جهانی شد، اما آیا این دلیل می شود که ما از دین و مذهب او هم پیروی کنیم و اعتقادات او برای ما مقدس باشد؟ و او را به مقام جمع الجمعی برسانیم و کتاب او را اصول اصول اصول دین بدانیم و معتقد شویم که کتابش مثل مثنوی لا یمسه الا المطهرون است؟!
پس اگر از جهت فنی راجع به مولوی از ما سؤال کنید می گوئیم شخص بزرگ و کم نظیری بوده.
اما اگر از اعتقادات او و اخلاقیات او بپرسید می گوئیم شخصی بوده، فاسد و مفسد، سنی جبری و متعصب و بلکه بی دین و ملحد و زندیق و دشمن اهل بیت علیهم السلام.
و اما اینکه گفته اید: «به هر حال مولوی و امثال مولوی آدم های بزرگی بوده اند و نمی شود درباره ی آنها به راحتی اظهار نظر کرد، عجولانه سخن گفت و سبکسرانه قضاوت کرد.
پاسخ می گوئیم: چرا خود شما به این موعظه عمل نمی کنید و با بودجه های کلان از بیت المال مسلمین و حقوق مسلم ایتام آل محمد با هدف حذف فرهنگی اهل بیت کنگره های بین المللی برای آنها می گیرید و سبکسرانه درباره ی آنها قضاوت می کنید و با مخالفین بدرفتاری می کنید.
و کلام آخر اینکه خود شما اعتراف کردید، گفتید «هر چند دیدگاه ها درباره ی وی و مذهبش متفاوت است.»
پاسخ ما این است که: شما با چنین اعترافی (که دیدگاه ها درباره ی او متضاد است) چگونه به خود اجازه می دهید که این همه نیرو مصرف کنید، این همه بودجه های بیت المال را صرف کنگره گرفتن برای امثال شمس و مولوی کنید و آرامگاه جعلی و دروغ برای شمسی که هویتش مجهول است بنا کنید و آنجا را محل فسق و فجور و رقص و سماع قرار دهید و برای اجرای اهداف نامشروع خود امردان را در آنجا جمع کنید.
بالاخره به قول خود شما وقتی دیدگاه های متضادی درباره ی شخصی وجود دارد چرا به اختلاف و تفرقه افکنی و تشویش اذهان عمومی اقدام می کنید و آرامش مسلمین را بر هم می زنید و خانواده ها را به جان هم می اندازید، آن هم بر سر قبری گریه می کنید که مرده در آن نیست و قطعاً گور شمس در اینجا نیست و اصلاً در هیچ کجا هیچ آثار و نشانه ای از گورش وجود ندارد.
در پایان به شما توصیه می کنیم درباره ی این زنادقه عجولانه و سبکسرانه قضاوت نکنید که مضحکه ی عام و خاص خواهید شد.
نکته ی مهم اینکه: چرا شما از همه چیز گفتید غیر از شمس تبریزی که اصل بحث و مسئله روز بود و آیت الله صافی در مورد او اعلامیه صادر فرموده بود. و مراجع تقلید شیعه از این اعلامیه پشتیبانی کردند.
باز هم از شما سؤال می کنیم چرا از همه چیز گفتید غیر از شمس تبریزی! و دوستان شما هم همینطور.
آقای جوادی آملی چرا در پیامش برای کنگره ی شمس از همه چیز گفت غیر از شمس تبریزی و ...؟!!!
معرفی یک کتاب از طرف دارالصادق
در پایان: ما به موافقین و مخالفین شمس و مولوی این دو قطب بزرگ فساد و انحراف، مطالعه ی دقیق کتاب مقالات شمس را سفارش می کنیم زیرا این کتاب بالاترین و بهترین مدرک بر اثبات انحراف و فاسد و مفسد بودن این ائمه ی کفر است، و مخالفت حوزه های علمیه ی شیعه با شمس و مولوی بر اساس همین مدرک محکم و مستحکم و نیز کتاب مناقب العارفین افلاکی است.
در خانه اگر کسی است یک حرف بس است.
والسلام من اتبع الهدی
مؤسسه ی دارالصادق اصفهان
واحد پژوهش
ما که تو دانشگاه جون به لب شدیم اینقد مثنوی خوندیم.
اینم از عاقبت شمس و مولوی