قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : کسی که احساس گناه کند از لعن کردن شخصی که خدا او را لعنت کرده ، پس لعنت خدا بر او باد .
قال الصادق علیه السلام : ما بنی هاشم بزرگ و کوچک خود را امر می کنیم به ناسزا گفتن به اولی ودومی(لعنت الله علیهما)و بیزاری جستن از آن دو.
چگونگی طهارت و ادرار کردن عمر در کتب جماعت عمریه و بکریه :
1. در کتاب سنن ترمذی یکی از کتب صحیح جماعت عمریه – کتابالطهارة عن رسولالله(ص) - باب ما جاء فی النهی عن البول القائمة :
2. در کتاب سنن ابن ماجه قزوینی یکی دیگر از کتب صحیح جماعت عمریه – کتابالطهارة و سننها – باب فی البول القاعدا :
در اینجا هم همین روایت از ابن عمر روایت شده که مثل روایت بالاست .
این نهایت بیشعوری و بیادبی اوست که جایی ادرار میکند که پیامبر اکرم(ص) او را ببیند . خب اگر در جایی پوشیده این کار را میکرد پیامبر اکرم(ص) نمیدید پس در مکانی مثل کوچه و بازار بوده است که همه از جمله پیامبر اکرم(ص) میدیدهاند و حتی بسیاری از مردم دیگر هم دیدند .
3. کنز العمال متقی هندی . جلد 9 – کتابالطهارة – بابالاستنجاء :
از افرادی چون زید بن وهب و عبد الرحمن ابن ابیلیلی و الزهری و سیار بن نمیر و ابن عمر و ... روایت شده که این فعل زشت عمر را دیدند . حتی زید بن وهب میگوید که اینقدر خود را چاک داد چاک داد که من دلم به حالش سوخت و او آلت خود را با خاک پاک کرد و به زمین مالید و با آب نشست .
آیا عمر این کار را پس از توصیه رسولخدا(ص) کنار گذاشت ؟؟؟؟؟؟
4. سنن کبری بیهقی جلد 1- کتابالطهارة – باب البول القاعدا
حدیث 495 : عمر میگوید که ایستاده بول کردن برای سفت شدن نشیمنگاه خوب است و شما را به این کار سفارش میکنم .
5. سنن کبری بیهقی جلد 1 - صفحه 102
عمر به شخصی گفت : من ایستاده بول میکنم زیرا ایستاده بول کردن نشیمنگاه را سفت میکند و نشسته بول کردن موجب شل شدگی و نرمی نشیمنگاه میشود .
خب اولا کسی که این کار را به مردم سفارش میکند آیا این کار را ترک کرده است ؟؟؟ ثانیا ایشان چه کار به نشیمنگاه پیروانش دارد که این حرف را میزند ؟؟ و ثالثا او چه مشکلی با نشیمنگاه خود دارد که این کار را امتحان کرده و نتیجه گرفته و به دیگران توصیه میکند ؟؟!!
آیا این خلیفه رسولالله است ؟؟ الله اکبر
ابنه ای بودن عمر از کتب جماعت عمریه : « کان سیدنا عمر مابونا »!
ابن سعد در بحث استخلاف عمر می گوید:
قال: أخبرنا إسحاق بن یوسف الأزرق و محمد بن عبد الله الأنصاری و هوذة بن خلیفة قالوا: أخبرنا ابن عون عن محمد بن سیرین قال: قال عمر بن الخطاب: ما بقی فی شیء من أمر الجاهلیة إلا أنی لست أبالی إلى أی الناس نکحت و أیهم أنکحت.
یعنی: عمر میگوید : از احوال و امور جاهلیت چیزی در من باقی نماند الا اینکه هنوز برای من فرق نمیکند که کسی مرا بکند یا من کسی را بکنم. (۱)
بخاری در صحیح خود چاپ هند میگوید:
کان سیدنا عمر مأبونا ًو یتداوی بماء الرجال
یعنی آقای ما عمر ابنه ای بود و با آب مردان خود را مداوا میکرد .
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری شرح بخاری چاپ بولاق برای توجیه این مطلب میگوید:
ماء الرجال نبت ینبت فی الیمن. یعنی ماءالرجال گیاهی است که در یمن میروید !
و جواب ابن حجر را یکی از بزرگان چه خوب داده است که : ماءالرجال نبت ، ینبت بین الصلب و الترائب. و همچنین سیوطی در کتاب تصحیح لغة ابنة چاپ بولاق، و ابن اثیر جزری در اغلاط القاموس به این مطلب تصریح کردهاند.
(توجه داشته باشید که این سند در بخاریهای فعلی کاملا حذف شد)
همچنین احمد بن محمد السیاری در التنزیل و التحریف میگوید: شخصی بر امام صادق علیه السلام وارد شد. و گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین !
امام صادق علیه السلام ایستادند و فرمودند: همانا این اسم تنها مختص مولا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است و هیچ کس صلاحیت آن را ندارد. و کسی راضی نمیشود او را امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب کنند مگر اینکه مابون باشد! و اگر ابنهای نباشد به آن مبتلا میشود.
و این قول خداوند است که میفرماید:
إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً (نساء/۱۱۷) یعنی: نمیخوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگانی) را، و نمیخوانند مگر شیطان بیفایده را. (۲)
این در حالی است که در بسیاری از روایات آمده مردم ابوبکر ، عمر و عثمان را « امیرالمؤمنین » مینامیدند. و آنان نیز هیچگاه به این مسئله اعتراض نکردند و بلکه از این لقب راضی نیز بودند !
اسناد:
(۱) طبقات الکبری ج۳ص۲۶۹چاپ بیروت سال ۱۳۷۷ه ق ۱۹۵۷میلادی
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا
درکتاب «شفاء الأسقام» از محمد بن سعید حکایت کرده است که گفت:من با خود عهد کرده بودم هر شب قبل از خواب تعداد معینی بر محمد و آل محمد علیهم السلام صلوات فرستم،شبی در عالم رؤیا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم که وارد حجره ما شدند، و در و دیوار خانه به نور جمال آن حضرت نورانی شد، به من توجهی کرد و فرمود:أین الفم الذی کان یصلی علی حتی اقبله؟کجاست آن دهانی که با آن بر من صلوات می فرستی تا آن را ببوسم؟من از آنکه دهان خود را جلو بیاورم حیا کردم و صورتم را جلو آوردم و آن حضرت صورتم را بوسید، و آنگاه از خوشحالی زیاد بیدار شدم و اهل و عیالم رابیدار کردم، بوی عطر چنان در همه حجره می وزید که گویا آنجا پر از مشک خوشبو شده باشد، و این بوی خوش تا هشت شبانه روز از صورت من می وزید و هر کس آن را استشمام می کرد.
برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریۀ چشم انتظارها
از یک خروش نالۀ عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یک بار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بی حساب فقط داد می زنم
آیا نمی رسند به تو این هوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها
دیگر برای تو صدقه رد نمی کنم
بیهوده نیست این که گره خورده کارها
یک بار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاد بارها
شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
یا ایها العزیزِ تمام ندارها
یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
ای آفتاب من همه چیزم فدای تو
یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح
از پشت بام مسجد کوفه صدای تو
ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم
شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو
غیر از همین دو قطره اشکی که مانده بود
چیزی نداشتم که بیارم برای تو
از روزهای هفته سه شنبه برای من
شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو
روزی به خاطر سفر جمکران من
روزی به خاطر سفر کربلای تو
ریشه بکار بردن لفظ یاعلی!
از پیغمبر سئوال شد:
یارسول الله،ما وقتی صحبتمون،حرفمون با یکی تموم میشه، پایان کلاممون، او را به خدا می سپاریم، به بیان پارسی می گوییم:
خداحافظ و به زبان عربی می گوییم:
فی امان الله
اگر بدون خداحافظی کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشیم، نوعی بی ادبی می پنداریم...
شما وقتی در معراج با خدا هم صحبت شدید ، پایان جمله که نمی توانستید به ذات خدا عرضه بدارید:تو را به خدا می سپارم!
آخرین جمله ی رد و بدل شده ، بین شما و خدا چه بود؟
حضرت فرمودند:
پایان صحبت، خداوند سبحان به من "یاعلی" گفت،من نیز به خدای خود " یا علی" گفتم.
این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود.