علی مع الحق والحق مع العلی

علی مع الحق والحق مع العلی

وَ سَقــــــاهُمْ رَبُّهُــــمْ شَرابـــــاً طَــــهُوراً
علی مع الحق والحق مع العلی

علی مع الحق والحق مع العلی

وَ سَقــــــاهُمْ رَبُّهُــــمْ شَرابـــــاً طَــــهُوراً

علـــــــــــــــــــــــــــــــی مولای من...

سلام بر همه محبین ومتمسکین بولایت مولانا علی علیه السلام واهل بیت.


تا عیدالله اکبر غدیرخم چیزی نمونده...


به کوری چشم دشمنان امیرالمومنین علیه السلام این چند روز فقط وفقط از مولا میگم تا خدا به برکت اسم علی اسم رو در زمره محبین وشیعیان ایشان قرار بده.


بر دشمن مرتضی علــــــــــــــــــــــی لعنــــــــــــــــــــــــــت

علــــــــــــــــــــــــی علیه السلام...کربلــــــــا


مرویست که روز حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در مسجد کوفه به جماعت مسجد فرمود: که هر کس که ما را و اولاد ما و اهل بیت ما را دوست مى دارد، برپا خیزد، همه جماعت برپا ایستادند مگر یک نفر زن پیرى که بلند نشد، پس حضرت به آن زن فرمود: مگر تو، و اولاد ما را دوست نمى دارى ؟ که برپا نایستادى ؟
عرض کرد: فدایت شوم من نیز تو را و اهل بیت تو را با جان دل دوست مى دارم ، حتى این که پسر مرا در محبت و دوستدارى تو معاویة بن ابى سفیان مدتى است که محبوس نموده و از غم فراغش دلم چنان سوخته ، و غصه و اندوهش مرا به مرتبه بى قرارى و بى اختیارى نموده که صبر و توانائیم از دست رفت حالت بر پا شدن ندارم ، معذورم فرما!
آنحضرت فرمود: اگر من الساعة در همین مسجد فرزند تو را به تو برسانم چه میکنى ؟ عرض کرد: جان و فرزند خود را فداى دو نور دیده تو حسن و حسین علیهم السلام مى کنم پس آنحضرت به مصداق (( السلام على یدالله الباسطة و عین الله الناظرة )) دست یداللهى خود را در پیش چشم جماعت دراز کرد، دست و بازوى فرزندش را گرفته به نزد مادرش به زمین گذاشت ، چون آن ضعیفه ، فرزند خود را نزد خود دید دو دست خود را به گردن فرزندش حمایل نمود، چون خواست جوانش را به آغوش کشیده و به رویش بوسه زند! پسر گفت : اى مادر! دستهایت را از گردنم بردار به جهت اینکه معاویه امر نموده بود، در مدت محبوسى زنجیرى به گردنم افکنده بودند، و زنجیر گردنم را مجروح نموده دستهایت جراحت گردنم را به سوزش آورده و ناراحت مى شوم .
در میان سخن پیرزن به شدت گریه نمود، و از گریه اش آن حضرت نیز به گریه درآمد یکى از حضار عرض کرد پدر و مادرم به فدایت تو چرا گریستى ؟ فرمود: به خاطر آوردم حالت لیلا مادرم على اکبر را در روز عاشورا...

فرازی از دعای عرفه...

إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَایَ فَکَیْفَ لا أَکُونُ فَقِیرا فِی فَقْرِی.

خدایا! در آن زمان که دارای امکانات مادی هستم، فقیرم، پس چگونه وقتی خود را خارج از آن امکانات مادی می‌یابم، فقیر نباشم و در آن حالتِ احساس فقر، آزاد از همة حجاب‌های دروغین، با تو به‌سر نبرم؟

 


لَهِی أَنَا الْجَاهِلُ فِی عِلْمِی فَکَیْفَ لا أَکُونُ جَهُولا فِی جَهْلِی.


خدایا! وقتی با داشتن علم به مفاهیم، هیچ نمی‌دانم، چگونه آن‌گاه که در مقابل انوار عظیم تو قرار می‌گیرم و معلوم می‌شود که هیچ نمی‌دانم، جاهل نباشم، تا در اثر آگاهی به جهل خود از حجاب اطلاعات، خود را آزاد نکنم و متصل به دریای علم تو نگردم؟